زندگی را...
زندگی را...
گر توانستی به کام یک نفر شیرین کنی،
یا توانستی زمین تشنه ای را سرخوش از باران کنی،
گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی،
یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی،
گر توانستی به خوان رنگیات، یک رهگذر مهمان کنی،
یا توانستی بدون حاجتی هم ذکر آن یزدان کنی...
گر توانستی لباس بیریای عاشقی بر تن کنی،
میتوانی آن زمان فریاد انسان بودَنَترا بر سر
هر کوی و هر برزن زنی
گر توانستی به کام یک نفر شیرین کنی،
یا توانستی زمین تشنه ای را سرخوش از باران کنی،
گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از قفس بیرون کنی،
یا توانستی که دیوار اسارت از بنا ویران کنی،
گر توانستی به خوان رنگیات، یک رهگذر مهمان کنی،
یا توانستی بدون حاجتی هم ذکر آن یزدان کنی...
گر توانستی لباس بیریای عاشقی بر تن کنی،
میتوانی آن زمان فریاد انسان بودَنَترا بر سر
هر کوی و هر برزن زنی
۱.۴k
۲۰ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.