"درخیابان خیالت مانده با اجبارها
"درخیابان خیالت مانده با اجبارها
عاشقی خسته به زیر طعنه و انکارها"*
زیر بار جبر میل قلب عاشق پیشه اش
نیست ترسی در دلش از بارش رگبارها
همچنان باران ز هر سو طعنه ای یا تهمتی
می خورد بر فرق این دلبسته ی دلدارها
می شود هر روز تکرار این سخن این ماجرا
وای بر مردی که گشته بنذی تکرارها
در خیابان، توی شهر مملو از نامردمان
نیست او را چاره ای جز تکیه بر دیوارها
نیست او را همدمی درکوچه های عاشقی
جز همین اشعار، غیر از دود این سیگارها
او تک و تنها، به امید نگاهی سوی تو
درخیابان خیالت مانده با اجبارها
عاشقی خسته به زیر طعنه و انکارها"*
زیر بار جبر میل قلب عاشق پیشه اش
نیست ترسی در دلش از بارش رگبارها
همچنان باران ز هر سو طعنه ای یا تهمتی
می خورد بر فرق این دلبسته ی دلدارها
می شود هر روز تکرار این سخن این ماجرا
وای بر مردی که گشته بنذی تکرارها
در خیابان، توی شهر مملو از نامردمان
نیست او را چاره ای جز تکیه بر دیوارها
نیست او را همدمی درکوچه های عاشقی
جز همین اشعار، غیر از دود این سیگارها
او تک و تنها، به امید نگاهی سوی تو
درخیابان خیالت مانده با اجبارها
۶۷۸
۱۸ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.