Part68

#Part68
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

لبخندی زدم و بهش چشمکی زدم
+ نظرت چیه؟
_ فوق العاده ای، با سام سه سال پیش فقط خداتون یکیه
لبخندی زدم و با اعتماد به نفس یقه ام رو درست کردم
کراواتم رو محکم کرد
+ نگفتی کجا؟
_ اول که جلسه ی خیلی مهمی دارم بعد از ظهر هم با شیرین قرار دارم
بعد از مدتها لبخند عمیق و از ته دلی روی لبهای یاسمن دیدم
+ واقعاً؟
_ کدوم واقعاً؟ جلسه؟ یا قرارم با شیرین؟
خنده ی بلندی کرد چقدر خوب بود خنده هاش چقدر دلم برای این خنده های بلندش تنگ شده بود
+ اوووم معلومه قرارت با شیرین
_ خیلی استرس دارم، میخوام همه چیز فوق العاده باشه!
رفتم سمت سویچ ماشینهام
یکی رو باید انتخاب میکردم
صدای یاسمن رو بغل گوشم شنیدم
+ این
سویچ مدل پایین ترین ماشینم رو برداشت که یه سانتافه مشکی بود
با یکی از ابروهای بالا رفتم نگاش کردم
_ یاسی میگم میخوام همه چیز بی نقص باشه بعد تو بین ٤ تا ماشین عالی پایین ترین مدلو انتخاب میکنی!
لبخند ملیحی زد و سویچ رو داد دستم
+ فعلاً وقتش نیست شیرین بدونه که صاحب این امپراتوری بزرگ هستی، شیرین جزو آدمای شرطی نیست، یادته خودت برام تعریف کردی؟ پس تجملاتت رو به رخش نکش، انقدر هم اتو کشیده نباش، نیازی نیست، این همون شیرینه سه سال پیشه و تو هم همون سام هستی فقط با این تفاوت که الان با اعتماد به نفس کامل جلوش ظاهر میشی