پارت۴۲
پارت۴۲
شیدا:
از پله ها بالا رفتم تا کفشامو عوض کنم پووووف کمرم شکستا داشتم میرفتم و به کفشام نگاه میکردم حیف شدا خوشگل بودن که دستم کشیده شد
پرت شدم تویه اتاق و در بسته شد از شدت ترس
چشمام شده بود قده یه توپ بولینگ
پشتم یه نفر بود که با دستاش دستامو قفل کرده بود از زور ترس صدام خفه شده بود که چسبیدم به دیوار و اون طرف برگشت روبروم
نیک بود وااااای نیک بود میخواست تلافی کنه وای خدا
نیک: خفه شدی؟
من: خ.خ.خفه خودت شدی
نیک: ههه ترسیدی کوچولو؟
دستاش و از تو دستام دراورد خواستم بکشم کنار که گذاشتم دو طرف سرم و دستامم زیرشون گزاشت رسما داشتم سنکوب میکردم که صداش دراومد
نیک: من خشکم؟؟؟ من رد دادم؟؟؟
من: ت.ت..تو نههه کی گ.گفته تو خشکی؟
رسما صدام داشت میلرزید
سرشو نزدیکم کرد
نیک: نکنه تو نبودی پشت تلفن؟؟
صداش خس خس میکرد
قلبم داشت میومد تو دهنم
نه شیدا مقاوم باش ضعف نشون نده
من:گیریم که من بودم که چی هااا؟؟؟ راست گفتم دیگه الان مثلا میخوای چیکار کن؟؟؟
نیک : هه زبون باز کردی
نزدیک تر شد
نفساش به صورتم میخورد
دستامو ول کرد
نفس راحت کشیدم ولی
دستاشو انداخت دور کمرم
من:هوی ولم کن عههههههه
نیک:میخوام بگم ادم خشک چجوری میشه تو فک کردی کی که از رفتار من انتقاد میکنی هاااا؟؟؟؟
با دادی که زد جرعت گرفتم
من: وااااه چقد بی جنبه جنبه ی انتقاد نداری به من چه
خودشو چسبوند بهم دستشو اورد بالا
یکی از بندای لباسمو گرفت
لبشو گزاشت رو شونم
گریم گرفت
گریم گرفت و هق هقم بالا گرفت
گریم دست خودم نبود
جیغ زدنامم دست خودم نبود
گریه میکردم و
من: نیک نکن توروخدا....
با صدای هق هقم سرشو بالا گرفت با دیدن وضعم ازم فاصله گرفت
نیک: چی شدی تو دختر ؟
نمیتونستم گریمو کنترل کنم همه ی صحنه های قبل اومد جلو چشمم
نیک کشید تو بغلشو
نیک: دختر گریه میکنی چرا شوخی بود اصلا مگه میتونم کاری باهات داشته باشم ا.نقد پستم؟؟؟اونقد اشغالم؟؟؟؟
من: برو اونور بغلتو لازم ندارم فقط نزدیکم نشو
و هولش دادم که تو بهت موند دره اتاق و باز کردم و دوییدم بیرون رفتم اتاق نفس و سریع خودمو جمع و جور کردمو زنگ در که صداش دراومد رفتم پایین....
شیدا:
از پله ها بالا رفتم تا کفشامو عوض کنم پووووف کمرم شکستا داشتم میرفتم و به کفشام نگاه میکردم حیف شدا خوشگل بودن که دستم کشیده شد
پرت شدم تویه اتاق و در بسته شد از شدت ترس
چشمام شده بود قده یه توپ بولینگ
پشتم یه نفر بود که با دستاش دستامو قفل کرده بود از زور ترس صدام خفه شده بود که چسبیدم به دیوار و اون طرف برگشت روبروم
نیک بود وااااای نیک بود میخواست تلافی کنه وای خدا
نیک: خفه شدی؟
من: خ.خ.خفه خودت شدی
نیک: ههه ترسیدی کوچولو؟
دستاش و از تو دستام دراورد خواستم بکشم کنار که گذاشتم دو طرف سرم و دستامم زیرشون گزاشت رسما داشتم سنکوب میکردم که صداش دراومد
نیک: من خشکم؟؟؟ من رد دادم؟؟؟
من: ت.ت..تو نههه کی گ.گفته تو خشکی؟
رسما صدام داشت میلرزید
سرشو نزدیکم کرد
نیک: نکنه تو نبودی پشت تلفن؟؟
صداش خس خس میکرد
قلبم داشت میومد تو دهنم
نه شیدا مقاوم باش ضعف نشون نده
من:گیریم که من بودم که چی هااا؟؟؟ راست گفتم دیگه الان مثلا میخوای چیکار کن؟؟؟
نیک : هه زبون باز کردی
نزدیک تر شد
نفساش به صورتم میخورد
دستامو ول کرد
نفس راحت کشیدم ولی
دستاشو انداخت دور کمرم
من:هوی ولم کن عههههههه
نیک:میخوام بگم ادم خشک چجوری میشه تو فک کردی کی که از رفتار من انتقاد میکنی هاااا؟؟؟؟
با دادی که زد جرعت گرفتم
من: وااااه چقد بی جنبه جنبه ی انتقاد نداری به من چه
خودشو چسبوند بهم دستشو اورد بالا
یکی از بندای لباسمو گرفت
لبشو گزاشت رو شونم
گریم گرفت
گریم گرفت و هق هقم بالا گرفت
گریم دست خودم نبود
جیغ زدنامم دست خودم نبود
گریه میکردم و
من: نیک نکن توروخدا....
با صدای هق هقم سرشو بالا گرفت با دیدن وضعم ازم فاصله گرفت
نیک: چی شدی تو دختر ؟
نمیتونستم گریمو کنترل کنم همه ی صحنه های قبل اومد جلو چشمم
نیک کشید تو بغلشو
نیک: دختر گریه میکنی چرا شوخی بود اصلا مگه میتونم کاری باهات داشته باشم ا.نقد پستم؟؟؟اونقد اشغالم؟؟؟؟
من: برو اونور بغلتو لازم ندارم فقط نزدیکم نشو
و هولش دادم که تو بهت موند دره اتاق و باز کردم و دوییدم بیرون رفتم اتاق نفس و سریع خودمو جمع و جور کردمو زنگ در که صداش دراومد رفتم پایین....
۳.۶k
۲۷ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.