Part193
#Part193
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
"سام"
احساس سبک شدن میکردم
شیرین چشمای نیمه بازش رو دوخت به چشمام
دیگه نتونستم دووم بیارم و افتادم بغلش
اومد بچرخه و بهم پشت کنه !
میدونستم خجالت کشیده
خوب اولین بار بود از خود بی خودش میکردم
سریع کشیدمش سمت خودم
_ کجا جوجه؟ تو جات اینجاست تو بغلم من راه فرار نداری باید همینجا اروم بشی و همینجا هم خوابت ببره
داخل موهاش رو بوسیدم و نفس عمیقی کشیدم
بالاخره بعد از ٣ سال با تمام وجود مال من شد کوچولوی من جوجه ی چشم رنگی و لب قرمز من
عین روز و شب شده بودیم من سیاه اون سفید سفید
خواستم یکم بحث رو عوض کنم که گفتم
_ شیرین یه نگاه به رنگ پوستامون بکن انگار شب و روزیم! من مشکی و سیاه سوخته تو سفید و بی نقص
تو گلو خندید
_ جانم شیرین ترینم!
_ سام؟
_جان دل سام
نفس عمیقی کشید
_ بوی عطرت رو که با بوی تنت قاطی میشه رو خیلی دوست دارم
تو گلو خندیدم
_ سرت رو بیار بالا و حرف بزن من اینجوری نمیفهمم چی میگی!
+ اذیت نکن جناب برزگر
خنده ی بلندی کردم
_ سرت رو بیار بالا من تا تو چشمای نازت نگاه نکنم نمیتونم بفهمم چی میگی
با حرص سرش رو آورد بالا
چرا وقتی حرص میخورد خواستنی تر میشد
بازم کنترلم رو از دست دادم و سرم رو بهش نزدیک کردم
لبام روی لباش نشست و شروع کردم به کام گرفتم ازش که یهو ازم دور شد
با تعجب نگاش کردم که صورتش رو برده بود تو هم و چندشوار دستش رو رو لبش میکشید
_ اه حالمو بهم زدی
+ چی شده مگه؟
_ دهنت شور بود یه مزه یخلصی میداد
یه لحظه فکر کردم چرا دهنم شور بوده و مزه ی خاصی ...
یهو فهمیدم چی میگه
زدم زیر خنده اونم با حرص نگام میکرد
_ کوفت چرا میخندی!
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
"سام"
احساس سبک شدن میکردم
شیرین چشمای نیمه بازش رو دوخت به چشمام
دیگه نتونستم دووم بیارم و افتادم بغلش
اومد بچرخه و بهم پشت کنه !
میدونستم خجالت کشیده
خوب اولین بار بود از خود بی خودش میکردم
سریع کشیدمش سمت خودم
_ کجا جوجه؟ تو جات اینجاست تو بغلم من راه فرار نداری باید همینجا اروم بشی و همینجا هم خوابت ببره
داخل موهاش رو بوسیدم و نفس عمیقی کشیدم
بالاخره بعد از ٣ سال با تمام وجود مال من شد کوچولوی من جوجه ی چشم رنگی و لب قرمز من
عین روز و شب شده بودیم من سیاه اون سفید سفید
خواستم یکم بحث رو عوض کنم که گفتم
_ شیرین یه نگاه به رنگ پوستامون بکن انگار شب و روزیم! من مشکی و سیاه سوخته تو سفید و بی نقص
تو گلو خندید
_ جانم شیرین ترینم!
_ سام؟
_جان دل سام
نفس عمیقی کشید
_ بوی عطرت رو که با بوی تنت قاطی میشه رو خیلی دوست دارم
تو گلو خندیدم
_ سرت رو بیار بالا و حرف بزن من اینجوری نمیفهمم چی میگی!
+ اذیت نکن جناب برزگر
خنده ی بلندی کردم
_ سرت رو بیار بالا من تا تو چشمای نازت نگاه نکنم نمیتونم بفهمم چی میگی
با حرص سرش رو آورد بالا
چرا وقتی حرص میخورد خواستنی تر میشد
بازم کنترلم رو از دست دادم و سرم رو بهش نزدیک کردم
لبام روی لباش نشست و شروع کردم به کام گرفتم ازش که یهو ازم دور شد
با تعجب نگاش کردم که صورتش رو برده بود تو هم و چندشوار دستش رو رو لبش میکشید
_ اه حالمو بهم زدی
+ چی شده مگه؟
_ دهنت شور بود یه مزه یخلصی میداد
یه لحظه فکر کردم چرا دهنم شور بوده و مزه ی خاصی ...
یهو فهمیدم چی میگه
زدم زیر خنده اونم با حرص نگام میکرد
_ کوفت چرا میخندی!
۶.۰k
۰۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.