Part343
#Part343
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
لعنتی ما باهم عین ادم دوتا عکس درست و حسابی هم نداریم
چرا انقدر زود رفتی؟
زیر لب همش با سامی حرف میزدم و هق هق پارمیس بالا میگرفت
در باز شد و مامانم اومد داخل
لعنتی انقدر خوب بودی که یادم رفته بود حتی دلم برای مامان بابام تنگ شده
سامی میشه بیای؟
میشه برگردی؟
نامرد میلاد نامرد حتی نذاشت آخرین بار ببینمت فقط رحمان و میلاد اودند داخل نامردا نذاشتند ببینمت
سامی میشه بیای تا ببینمت؟
به خدا من اصلاً یادم نیست قبل از تو قبل از حضور تو توی زندگیم من چجوری زندگی میکردم
نامرد!
تو همیشه نامرد و خودخواه بودی
مامانم اومد سمتم که سریع و با لحنی تند گفتم
_ ها چیه را هنوز اینجایی؟ چیه خوشحالی شوهرم پر پر شد ها؟ خوشحالید که با سبکترین و پست ترین حالت من رو فرستادید خونه ی آدمی که عاشقمه، آره اون رفته ولی میدونم هنوز عاشقمه اون همیشه عاشقمه، بر خلاف شماها که هیچ وقت من براتون مهم نبودم ! هرچی بود و نبود فقط اون شهرام عوضی بود برید چرا اومدید اینجا؟! من تو خونه ی شوهرم هستم اینجا خونه ی منه ! برید نمیخوام ببینمتون
مامانم هیچی نمیگفت فقط سرش رو انداخت پایین و از اتاق زد بیرون
از ته دل جیغی کشیدم
این رفتارهای هر روزم بود
انگار دییونه شدم
آخه همه یه جوری نگام میکنند
ولی دست خودم نیست حرفا و حرکاتم، سخته نفس کشیدن
انگار تو یه کابوس دارم دست و پا میزنم
میخوام بیدار بشم ولی ...
پارمیس موهام رو کنار زد
_ میخوای یه دوش بگیری؟
یاد اولین باری که سام رو دیدم افتادم
شاید اینبار بتونم کار نیمه تمام اون روزم رو تموم کنم
الان که اون نیست بذار این نبض دیگه نتپه
#Part344
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
به پارمیس نگاه بخ زده ای انداختم و از تخت اومدم پایین
با هر قدم که برمیداشتم چشمام میجوشید و بازم اشکام میوفتاد پایین
عجیب بود که اب چشمام خشک نمیشد
آروم و بی حال قدم برداشتم
نگاهم بی تفاوت ترین نگاه بود و زندگی سردترین زندگی!
به سمت حموم رفتم
پارمیس خواست داخل بشه که در رو به روش بستم و قفل کردم
_ شیرین جان بذار بیام پیشت
جوابش رو ندادم
آب رو باز کردم و جلو مانع رو گذاشتم تا وان پر بشه
رفتم سمت آیینه و به قیافه ی داغون این روزهام نگاه کردم
از شدت اشک چشمای رنگی که عاشقش بودی گود رفته نامرد
حقم بود این همه درد کشیدن؟
به ژیلتی که اخرین بار باهاش ریشش رو زده بود نگاهی انداختم
برش داشتم و عمیق نگاش کردم
زمزمه کردم
" میخوام بگم ازت متنفرم ولی در حد یه گفتنه! میدونی هیچ وقت نمیتونم ببخشمت؟"
بازم اشکام افتاد
شمردمشون
یکی
دوتا
سه تا
#Part345
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
با حرص دستم رو زیر چشمم کشیدم
انگار خودم هم باورم شده بود که دیوونت شدم
زیر لب هی با خودم زمزمه میکردم
چشمام رو بستم تا حالم از قیافه ی خودم بهم میخورد
زیر لب زمزمه کردم
_ اگه با این قیافه منو میدیدی بازم عاشقم میموندی؟
"شک نداشته باش"
یه لحظه به اطرافم نگاه کردم
انگار صداش رو شنیدم ولی نه اون صدای بمش بود که هر لحظه تو گوشم اکو میداد
مثل همون روز ژیلتم رو شکوندم و با لباسام رفتم داخل وان
با لبخنده به ژیلت نگاه کردم
چقدر من ضعیفم!
مهم نیست بذار بعد سام ضعیف باشم
چشمام رو بستم و تردید نکردم ولی
یهو در حموم
کوبیده شد
باور نمیکردم دارم این صدا رو میشنوم لعنتی تورو خدا تو نباش
_ شیرین جان خوبی؟ میشه اجازه بدی پارمیس بیاد پیشت؟
تا چند لحظه به گوشام اعتماد نکردم
دور تا دور حموم رو از نظر گذروندم
شوخیش خیلی بی مزه بود
باز صداش رو شنیدم
_ شیرین جان خواهری هستی؟ عزیزم در رو باز کن پارمیس بیاد پیشت
صدلی گرم و آشنا و همدم این روزام رو شنیدم
_ چی شده؟
صدای نحس و عوضیش رو شنیدم، کثافت آشغال بی شرف
#Part346
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ هیچی م
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
لعنتی ما باهم عین ادم دوتا عکس درست و حسابی هم نداریم
چرا انقدر زود رفتی؟
زیر لب همش با سامی حرف میزدم و هق هق پارمیس بالا میگرفت
در باز شد و مامانم اومد داخل
لعنتی انقدر خوب بودی که یادم رفته بود حتی دلم برای مامان بابام تنگ شده
سامی میشه بیای؟
میشه برگردی؟
نامرد میلاد نامرد حتی نذاشت آخرین بار ببینمت فقط رحمان و میلاد اودند داخل نامردا نذاشتند ببینمت
سامی میشه بیای تا ببینمت؟
به خدا من اصلاً یادم نیست قبل از تو قبل از حضور تو توی زندگیم من چجوری زندگی میکردم
نامرد!
تو همیشه نامرد و خودخواه بودی
مامانم اومد سمتم که سریع و با لحنی تند گفتم
_ ها چیه را هنوز اینجایی؟ چیه خوشحالی شوهرم پر پر شد ها؟ خوشحالید که با سبکترین و پست ترین حالت من رو فرستادید خونه ی آدمی که عاشقمه، آره اون رفته ولی میدونم هنوز عاشقمه اون همیشه عاشقمه، بر خلاف شماها که هیچ وقت من براتون مهم نبودم ! هرچی بود و نبود فقط اون شهرام عوضی بود برید چرا اومدید اینجا؟! من تو خونه ی شوهرم هستم اینجا خونه ی منه ! برید نمیخوام ببینمتون
مامانم هیچی نمیگفت فقط سرش رو انداخت پایین و از اتاق زد بیرون
از ته دل جیغی کشیدم
این رفتارهای هر روزم بود
انگار دییونه شدم
آخه همه یه جوری نگام میکنند
ولی دست خودم نیست حرفا و حرکاتم، سخته نفس کشیدن
انگار تو یه کابوس دارم دست و پا میزنم
میخوام بیدار بشم ولی ...
پارمیس موهام رو کنار زد
_ میخوای یه دوش بگیری؟
یاد اولین باری که سام رو دیدم افتادم
شاید اینبار بتونم کار نیمه تمام اون روزم رو تموم کنم
الان که اون نیست بذار این نبض دیگه نتپه
#Part344
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
به پارمیس نگاه بخ زده ای انداختم و از تخت اومدم پایین
با هر قدم که برمیداشتم چشمام میجوشید و بازم اشکام میوفتاد پایین
عجیب بود که اب چشمام خشک نمیشد
آروم و بی حال قدم برداشتم
نگاهم بی تفاوت ترین نگاه بود و زندگی سردترین زندگی!
به سمت حموم رفتم
پارمیس خواست داخل بشه که در رو به روش بستم و قفل کردم
_ شیرین جان بذار بیام پیشت
جوابش رو ندادم
آب رو باز کردم و جلو مانع رو گذاشتم تا وان پر بشه
رفتم سمت آیینه و به قیافه ی داغون این روزهام نگاه کردم
از شدت اشک چشمای رنگی که عاشقش بودی گود رفته نامرد
حقم بود این همه درد کشیدن؟
به ژیلتی که اخرین بار باهاش ریشش رو زده بود نگاهی انداختم
برش داشتم و عمیق نگاش کردم
زمزمه کردم
" میخوام بگم ازت متنفرم ولی در حد یه گفتنه! میدونی هیچ وقت نمیتونم ببخشمت؟"
بازم اشکام افتاد
شمردمشون
یکی
دوتا
سه تا
#Part345
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
با حرص دستم رو زیر چشمم کشیدم
انگار خودم هم باورم شده بود که دیوونت شدم
زیر لب هی با خودم زمزمه میکردم
چشمام رو بستم تا حالم از قیافه ی خودم بهم میخورد
زیر لب زمزمه کردم
_ اگه با این قیافه منو میدیدی بازم عاشقم میموندی؟
"شک نداشته باش"
یه لحظه به اطرافم نگاه کردم
انگار صداش رو شنیدم ولی نه اون صدای بمش بود که هر لحظه تو گوشم اکو میداد
مثل همون روز ژیلتم رو شکوندم و با لباسام رفتم داخل وان
با لبخنده به ژیلت نگاه کردم
چقدر من ضعیفم!
مهم نیست بذار بعد سام ضعیف باشم
چشمام رو بستم و تردید نکردم ولی
یهو در حموم
کوبیده شد
باور نمیکردم دارم این صدا رو میشنوم لعنتی تورو خدا تو نباش
_ شیرین جان خوبی؟ میشه اجازه بدی پارمیس بیاد پیشت؟
تا چند لحظه به گوشام اعتماد نکردم
دور تا دور حموم رو از نظر گذروندم
شوخیش خیلی بی مزه بود
باز صداش رو شنیدم
_ شیرین جان خواهری هستی؟ عزیزم در رو باز کن پارمیس بیاد پیشت
صدلی گرم و آشنا و همدم این روزام رو شنیدم
_ چی شده؟
صدای نحس و عوضیش رو شنیدم، کثافت آشغال بی شرف
#Part346
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
_ هیچی م
۵۵.۷k
۱۸ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.