پارت176
#پارت176
عاطفه خندید و گفت:
-خب حالا تو غصه نخور! گوشت هارو تو بکوب
فرشید ذوق کرد و دست هایش را بهم مالید:
-آره آره،همینه! اونارو من میکوبم!
محمد آرنج هایش را روی میز گذاشته و به جلو خم شده بود...
فکر آن دختر پرو و گستاخ ذهنش را درگیر کرده بود!
چشم هایش را بست و نفسش را محکم بیرون داد...
در یک تصمیم ناگهانی ب طرف فرشید خم شد و در گوشش گفت:
-فکر کنم عاشق شدم.
فرشید در حال سرکشیدن لیوان آب بود، با شنیدن صدای محمد،
لیوان آب را محکم روی میز کوبید و به سرفه افتاد!
از شدت سرفه صورتش سرخ شده بود!
روزبه-ای تف تو روحت،صورتم خیس شد،اه
عاطفه هینی کشید و به کمر فرشید محکم ضربه ای زد.
-وای خفه شدی! نفس بکش! چی شد اصلا؟!
محمد دستی به پیشانی اش کشید و سرش را پایین انداخت!
مهرنوش بلند خندید و چند دستمال کاغذی به دست روزبه داد.
-بیا خشک کن صورتت رو !
...
عاطفه خندید و گفت:
-خب حالا تو غصه نخور! گوشت هارو تو بکوب
فرشید ذوق کرد و دست هایش را بهم مالید:
-آره آره،همینه! اونارو من میکوبم!
محمد آرنج هایش را روی میز گذاشته و به جلو خم شده بود...
فکر آن دختر پرو و گستاخ ذهنش را درگیر کرده بود!
چشم هایش را بست و نفسش را محکم بیرون داد...
در یک تصمیم ناگهانی ب طرف فرشید خم شد و در گوشش گفت:
-فکر کنم عاشق شدم.
فرشید در حال سرکشیدن لیوان آب بود، با شنیدن صدای محمد،
لیوان آب را محکم روی میز کوبید و به سرفه افتاد!
از شدت سرفه صورتش سرخ شده بود!
روزبه-ای تف تو روحت،صورتم خیس شد،اه
عاطفه هینی کشید و به کمر فرشید محکم ضربه ای زد.
-وای خفه شدی! نفس بکش! چی شد اصلا؟!
محمد دستی به پیشانی اش کشید و سرش را پایین انداخت!
مهرنوش بلند خندید و چند دستمال کاغذی به دست روزبه داد.
-بیا خشک کن صورتت رو !
...
۳.۵k
۱۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.