مینویسم از دوست
مینویسم از دوست
مینویسم همه ی پاک شدن ها از اوست
مینویسم از اب
مینویسم از شور
از وجودی همه در رنگ حضور
مینویسم از خواب
از شبی با مهتاب
از همان حس عظیم که نمودم بیتاب
مینویسم از یار
از لبانش تبدار
از نگاهش بیدار
از همان شوق وصالش هوشیار
مینویسم خاموش
همه در فکر خروش
همه از وصف دو چشمش مدهوش
مینویسم باران
از دعای یاران
در شب تابستان
همه از رحمت ان بی پایان
مینویسم از خاک
از همان عنصر پاک
بودنش تا افلاک
مینویسم از خون
قصه ی شعر و جنون
هستیم از نگهش گشت فزون
مینویسم از دوست...
مینویسم همه ی پاک شدن ها از اوست
مینویسم از اب
مینویسم از شور
از وجودی همه در رنگ حضور
مینویسم از خواب
از شبی با مهتاب
از همان حس عظیم که نمودم بیتاب
مینویسم از یار
از لبانش تبدار
از نگاهش بیدار
از همان شوق وصالش هوشیار
مینویسم خاموش
همه در فکر خروش
همه از وصف دو چشمش مدهوش
مینویسم باران
از دعای یاران
در شب تابستان
همه از رحمت ان بی پایان
مینویسم از خاک
از همان عنصر پاک
بودنش تا افلاک
مینویسم از خون
قصه ی شعر و جنون
هستیم از نگهش گشت فزون
مینویسم از دوست...
۴۹۵
۳۰ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.