اگر از چشمت افتادم ، هنوز از عشق سرشارم
اگر از چشمت افتادم ، هنوز از عشق سرشارم
مرا راندی از آغوشت ، چه احساس بدی دارم
تظاهر می کنم خوبم ، ولی از درد می نالم
شب از تنهایی و غم تا سحر همواره بیدارم
در این ظلمتکده بی تو ، چنان همبستر اشکم
که چون ابر بهاران نم نم و بی وقفه می بارم
اگر چه قلب من در دست تو بازیچه شد اما
گل عشق تو را در سینه ام با مهر می کارم
همیشه سهم من از عاشقی رنج و پریشانی ست
نشستن در کنار پنجره ، هر شب شده کارم
به چشمان تو خو کردم سپردم دل به رویایت
به شوق دیدنت در انتظار روز دیدارم
چنان خورشید می سوزم ولی چون ماه آرامم
مصیبتهای عشقت را به جان و دل خریدارم
مرا راندی از آغوشت ، چه احساس بدی دارم
تظاهر می کنم خوبم ، ولی از درد می نالم
شب از تنهایی و غم تا سحر همواره بیدارم
در این ظلمتکده بی تو ، چنان همبستر اشکم
که چون ابر بهاران نم نم و بی وقفه می بارم
اگر چه قلب من در دست تو بازیچه شد اما
گل عشق تو را در سینه ام با مهر می کارم
همیشه سهم من از عاشقی رنج و پریشانی ست
نشستن در کنار پنجره ، هر شب شده کارم
به چشمان تو خو کردم سپردم دل به رویایت
به شوق دیدنت در انتظار روز دیدارم
چنان خورشید می سوزم ولی چون ماه آرامم
مصیبتهای عشقت را به جان و دل خریدارم
۲.۰k
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.