پارت ۶۹ ☆
پارت ۶۹ ☆
با گفتن این قطره اشکی از گوشه ی چشمش رو گونش اومد پایین
بغلش کردم
-رها آروم باش من نمیتونم وقتی تو حالت بده به چیز دیگه ایی فک کنم میدونم اگه با پرهام دوست بشم ممکنه بعضی وقتا بیاد اینجا میدونم واست سخته سینا رو فراموش کنی ولی تو میتونی و از پسش بر میای
رها:بیتا من نمیخوام اینجا بمونم واسه دوره کاری دانشگاه و فراموش کردن سینا میرم شیراز پیش بابام تا همه چیو فراموش کنم من که نباشم تو و پرهام میتونین راحت تر باشین نگران من نباش دوره کاری تموم شد حالم خوب شد برمیگردم
راه خوبی بود چون اگه اینجا میموند با چشای خودش دامادی سینا رو میدید و بیشتر غصه میخورد با حرفش موافقت کردم ......
یه روز بعد .........
رها رو بغل کردم....
-هروقت دلت گرفت زنگ بزن همه چیو به خودم بگو اه باباتم زیاد کار داشت برو خونه نا اتاقم در اختیارته
رها :مرسی بیتا تمام سعیمو میکنم که برگردم همون زلزله همیشگی باشم مواظب خودتم باش خیلی کار نکن خسته بشی درباره پرهام که بهت بگم پسر خوبیه اما مراقب باش اگه واقعا دوسش داری ازش پنهون نکن پسرا عاشق اینن که بهشون نشون بدی اگه سینا هم اومد دنبالم گشت بهش بگو رها دیگه تموم شد و سینا ارزشی برام نداره حتی قد یه قطرهای یا شایدم بی ارزش تر از اون
-باشه حواسم هست خدافظ
رها:خدافظ
برگرفته از رمان گره #ماکانی
با گفتن این قطره اشکی از گوشه ی چشمش رو گونش اومد پایین
بغلش کردم
-رها آروم باش من نمیتونم وقتی تو حالت بده به چیز دیگه ایی فک کنم میدونم اگه با پرهام دوست بشم ممکنه بعضی وقتا بیاد اینجا میدونم واست سخته سینا رو فراموش کنی ولی تو میتونی و از پسش بر میای
رها:بیتا من نمیخوام اینجا بمونم واسه دوره کاری دانشگاه و فراموش کردن سینا میرم شیراز پیش بابام تا همه چیو فراموش کنم من که نباشم تو و پرهام میتونین راحت تر باشین نگران من نباش دوره کاری تموم شد حالم خوب شد برمیگردم
راه خوبی بود چون اگه اینجا میموند با چشای خودش دامادی سینا رو میدید و بیشتر غصه میخورد با حرفش موافقت کردم ......
یه روز بعد .........
رها رو بغل کردم....
-هروقت دلت گرفت زنگ بزن همه چیو به خودم بگو اه باباتم زیاد کار داشت برو خونه نا اتاقم در اختیارته
رها :مرسی بیتا تمام سعیمو میکنم که برگردم همون زلزله همیشگی باشم مواظب خودتم باش خیلی کار نکن خسته بشی درباره پرهام که بهت بگم پسر خوبیه اما مراقب باش اگه واقعا دوسش داری ازش پنهون نکن پسرا عاشق اینن که بهشون نشون بدی اگه سینا هم اومد دنبالم گشت بهش بگو رها دیگه تموم شد و سینا ارزشی برام نداره حتی قد یه قطرهای یا شایدم بی ارزش تر از اون
-باشه حواسم هست خدافظ
رها:خدافظ
برگرفته از رمان گره #ماکانی
۶.۸k
۲۲ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.