۱.۰k
مطلب
۴۳۹
دنبال کننده
۱۴۷
دنبال شونده
رمان
♡جاذبه ی چشمات 😍 ♡
به قلم خودم و برگرفته از رمان گره #رمان ماکانی
وقتی حالم بد بود خیلی چیزا داشتم کم بود
هیشکسیم دورم نبود دستمو گرفتی چه زود
وقتی همه پسم زدن شروع کردم قدم زدن
تو خلوت خودم بودمو میخواستم بگیری جونمو
گفتم
خدا خودت بیا و دستتو بزار رو شونه هام آروم بشم
چرا اینجورین باهام این آدمای توی شهر
اینقده پس زدن منو تا از همشون دور بشم
❤ خدا خودت ❤