پارت ۷۵ ☆
پارت ۷۵ ☆
کامیار :تو دیگه حق نداری اون پسره رو ببینی الان کاری میکنم تا عمر داری فراموش نکنی
+مثلا میخوای چیکار کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
صدای عصبی پرهام بود که کامیارو ساکت کرد ......
در نیمه باز بود . باز شد و پرهام با چشمای به خون نشسته یقه کامیارو گرفت
کامیار که تا چند لحظه پیش من زیر دستش از ترس مرده بودم الان داشت زیر دست پرهام به دیوار کوبیده میشد
پرهام :معلوم هس داری چیکار میکنی اگه بیتا رو دوس داری به نفعته کنار بکشی
کامیار نفس عمیقی کشید و گفت :از اولین روز زندگی بیتا تنها کسی که پشتش بود من بودم نه تویی که معلوم نیست از کجا پیدات شده درضمن به نفعه خودته کنار بکشی .........
و دستش که مشت شده بود رو زد تو دهن پرهام.!
جیغ شفیعی کشیدم که عصبانیت کامیارو بهمراه داشت
کامیار داشت تلاش میکرد از زیر دست پرهام بیاد سمت من که ........
یعنی چی میشه ؟؟
برگرفته از رمان گره #ماکانی
کامیار :تو دیگه حق نداری اون پسره رو ببینی الان کاری میکنم تا عمر داری فراموش نکنی
+مثلا میخوای چیکار کنی ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
صدای عصبی پرهام بود که کامیارو ساکت کرد ......
در نیمه باز بود . باز شد و پرهام با چشمای به خون نشسته یقه کامیارو گرفت
کامیار که تا چند لحظه پیش من زیر دستش از ترس مرده بودم الان داشت زیر دست پرهام به دیوار کوبیده میشد
پرهام :معلوم هس داری چیکار میکنی اگه بیتا رو دوس داری به نفعته کنار بکشی
کامیار نفس عمیقی کشید و گفت :از اولین روز زندگی بیتا تنها کسی که پشتش بود من بودم نه تویی که معلوم نیست از کجا پیدات شده درضمن به نفعه خودته کنار بکشی .........
و دستش که مشت شده بود رو زد تو دهن پرهام.!
جیغ شفیعی کشیدم که عصبانیت کامیارو بهمراه داشت
کامیار داشت تلاش میکرد از زیر دست پرهام بیاد سمت من که ........
یعنی چی میشه ؟؟
برگرفته از رمان گره #ماکانی
۴.۶k
۲۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.