*راز دل*
*راز دل*
ماه وش:
بعد از نهار به مامان کمک کردم تو آشپزخونه بعدم چای درست کردم وبردم تعارف کردم کیهان کم پیش میومد چای بخوره برای همین براش چای نبردم ورفتم نشستم کنارش
اروم گفت : پس چای من کو
- برات خوب نیست
اخمی کرد وگفت : خیلی منو اذیت می کنی دختر بد
لبخند زدم مامان کیهان با لبخند گفت : راستی من که بی قرارم سوغاتی های عروس گلمو بدم
کیهان : پس من چی
مارال خانم خندید وگفت : تو چرا حسود شدی قبلا اینجوری نبودی
کیهان آروم جوری که من بشنوه ام گفت : قبلا قبلا بود الان فرق داره
- مثلا چه فرقی
کیهان : مشتاق اینکه مامان چی گرفته برات من ببینم
- خوب می بینی
خندیدوگفت : قول بده
- قول میدم
لبخندی زد وگفت : سارا به مهران بگو وسایل بابا اینا رو تو ماشین بیاره
سارا : چشم آقا کیهان
مامان و مارال خانم داشتن حرف می زدن آقا کیانوش یکم از چایش خورد وگفت : چیکارا کردی پسرم اگه به کمکی چیزی نیاز داری بگو
کیهان : نه خدا رو شکر همه کترا رو انجام دادم چند روزم خونه ام که استراحت کرده باشم
آقا کیانوش لبخندی زد وگفت : کار خوبی کردی ببینم برای عروس گلم چی گرفتی ؟
کیهان : هیچی گفتم مامان باشه بهتره
- خرید چی ما که خرید کردیم
کیهان به روم لبخند زد
مارال خانم گفت : ما هنوز برای عروسمون طلا وجواهرات نگرفتیم یه سری خریدای ریزه میزه هم هست
- ولی من همه چیز دارم نیا...
کیهان : نمیشه عزیزم باید این کارا روانجام بدین
- چی بگم آخه ...هر چی خودتون کردید
مهران دوتا چمدون بزرگ اورد وگفت : کجا بزارم خانم
مارال خانم : ببر بالا اون یکی هم تو ماشین بیار
مهران : چشم خانم
- فکر کنم مامان وبابات به استراحت نیاز دارن
کیهان : تعاروف که ندارن فعلا نشستن
چیزی نگفتم مارال خانم رو به کیهان گفت : اتاقت چی شد؟!
کیهان : تموم شد فقط یه دختر فضولی بدجور دلش میخواد ببیندش
همه خندیدن با لبخند نگاش کردم وگفتم : کلا لوس وخود شیرینی
کیهان : اره بخدا فکر کردم کسی متوجه نمیشه
خندیدم یه جوری گفت منم جدی گرفتش بودم پسرک شیطون
مهران یه چمدون دیگه اورد مارال خانم گفت : اینم سفارش مخصوص عروس خوشگلم
کیهان: پس من چی
مارال خانم خندید وگفت : برای تو هم گرفتم عزیزم
در چمدون روباز کردویه جعبه گذاشت مقابل کیهان وگفت : امیدوارم مثله همیشه خوشت بیاد بعدم یه جعبه داد به مامان وگفت : قابلتون رو نداره ماه بانو خانم امیدوارم خوشتون بیاد
مامان تشکر کرد ومارال .خانم با لبخند گفت : اینا هم برای عروس خوشگلم امیدوارم که خوشت بیاد
کنجکاو رفتم جلو نگاه کردم معلوم نبود فقط یه پارچه ساتن دیدم
مارال.خانم : امیدوارم خوشت بیاد
کیهان : نمیشه ببینیم
مارال خانم : اصلا
برای کیهان ابرو بالا انداختم چه حرصی می خورد
ماه وش:
بعد از نهار به مامان کمک کردم تو آشپزخونه بعدم چای درست کردم وبردم تعارف کردم کیهان کم پیش میومد چای بخوره برای همین براش چای نبردم ورفتم نشستم کنارش
اروم گفت : پس چای من کو
- برات خوب نیست
اخمی کرد وگفت : خیلی منو اذیت می کنی دختر بد
لبخند زدم مامان کیهان با لبخند گفت : راستی من که بی قرارم سوغاتی های عروس گلمو بدم
کیهان : پس من چی
مارال خانم خندید وگفت : تو چرا حسود شدی قبلا اینجوری نبودی
کیهان آروم جوری که من بشنوه ام گفت : قبلا قبلا بود الان فرق داره
- مثلا چه فرقی
کیهان : مشتاق اینکه مامان چی گرفته برات من ببینم
- خوب می بینی
خندیدوگفت : قول بده
- قول میدم
لبخندی زد وگفت : سارا به مهران بگو وسایل بابا اینا رو تو ماشین بیاره
سارا : چشم آقا کیهان
مامان و مارال خانم داشتن حرف می زدن آقا کیانوش یکم از چایش خورد وگفت : چیکارا کردی پسرم اگه به کمکی چیزی نیاز داری بگو
کیهان : نه خدا رو شکر همه کترا رو انجام دادم چند روزم خونه ام که استراحت کرده باشم
آقا کیانوش لبخندی زد وگفت : کار خوبی کردی ببینم برای عروس گلم چی گرفتی ؟
کیهان : هیچی گفتم مامان باشه بهتره
- خرید چی ما که خرید کردیم
کیهان به روم لبخند زد
مارال خانم گفت : ما هنوز برای عروسمون طلا وجواهرات نگرفتیم یه سری خریدای ریزه میزه هم هست
- ولی من همه چیز دارم نیا...
کیهان : نمیشه عزیزم باید این کارا روانجام بدین
- چی بگم آخه ...هر چی خودتون کردید
مهران دوتا چمدون بزرگ اورد وگفت : کجا بزارم خانم
مارال خانم : ببر بالا اون یکی هم تو ماشین بیار
مهران : چشم خانم
- فکر کنم مامان وبابات به استراحت نیاز دارن
کیهان : تعاروف که ندارن فعلا نشستن
چیزی نگفتم مارال خانم رو به کیهان گفت : اتاقت چی شد؟!
کیهان : تموم شد فقط یه دختر فضولی بدجور دلش میخواد ببیندش
همه خندیدن با لبخند نگاش کردم وگفتم : کلا لوس وخود شیرینی
کیهان : اره بخدا فکر کردم کسی متوجه نمیشه
خندیدم یه جوری گفت منم جدی گرفتش بودم پسرک شیطون
مهران یه چمدون دیگه اورد مارال خانم گفت : اینم سفارش مخصوص عروس خوشگلم
کیهان: پس من چی
مارال خانم خندید وگفت : برای تو هم گرفتم عزیزم
در چمدون روباز کردویه جعبه گذاشت مقابل کیهان وگفت : امیدوارم مثله همیشه خوشت بیاد بعدم یه جعبه داد به مامان وگفت : قابلتون رو نداره ماه بانو خانم امیدوارم خوشتون بیاد
مامان تشکر کرد ومارال .خانم با لبخند گفت : اینا هم برای عروس خوشگلم امیدوارم که خوشت بیاد
کنجکاو رفتم جلو نگاه کردم معلوم نبود فقط یه پارچه ساتن دیدم
مارال.خانم : امیدوارم خوشت بیاد
کیهان : نمیشه ببینیم
مارال خانم : اصلا
برای کیهان ابرو بالا انداختم چه حرصی می خورد
۱۳.۲k
۲۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.