*راز دل*
*راز دل*
ماه وش :
بهش لبخند زدم وگفتم : هیچی....۸۰ کیلواز روم بلند شده
خندید وبلند شد وشیرجه رفت تو آب یه نفس راحت کشیدم اکسیژن به شش هوم برسه
رفتم پایین ونشستم رو صندلی وکیهان رو تماشا می کردم
اومد لبه ای استخر وگفت : میای ؟
- نه
کیهان : بی ذوق
خندیدم ورفتم لبه ای استخر نشستم پاهام تو آب بود
- کیهان
کیهان : جونم
- در بیا دیگه خسته نشدی
کیهان : چراخیلی خسته شدم در اومد واومد کنارم مثله بچه کوچلوها بغلم کردورفت طرف در ورودی
- کیهان کجا
کیهان : می خوام خستگیامو در کنم
رفت اتاق خواب گذاشتم رو تخت ملافه رو کشیدم روم اومد کنارم زیر ملافه وگفت : می بینم موش شدی خوشگله
لبخند زدم ملافه رو از روم کشید چشامو بستم وخودمو سپردم به خواسته هاش
کیهان کنارم دراز کشیده بود وموهامو ناز می کرد لبخند زدم پیشونیمو بوسید وگفت : یه چیزی بگم
- بگو
کیهان : گشنمه
- هییییی کیهان غذا سوخت
کیهان : اشکال نداره تو رو می خورم
تیشرتشو پوشیدم ودر حالی که از تخت میومدم پایین گفتم : تو گلوت گیر می کنم خوش اشتها
خندید رفتم تو آشپزخونه نهارمون آماده بود کیهان رو صدا زدم ورفتم دسشوی وقتی اومدم بیرون کیهان پشت در بود موهاش حسابی بهم ریخته بودازش اویزون شدم وموهاش رو بادستام زدم بالا کشیدم بالا وخندیدوگفت: عزیزم هنوز وقت هست هان
محکم زدم به سینش واز بغلش دراومدم
کیهان : شانس اوردی می خوام برم دسشویی
- کلا پر رویی
کیهان : هووووم خیلی زیاد موهام رو جم کردم وبا گیره بستم رفتم تو آشپزخونه وتند تند سالاد درست کردم میز رو می چیدم کیهان اومد
کیهان : به به خانمم چی کرده
نشست پشت میز
- یه چیزی می پوشیدی
خودشو نگاه کرد وگفت : شلوارک پوشیدم که
- بی ادب منظورم تیشرتی چیزیه
لبخندی موزیانه زد وگفت : این که تنته بده بپوشم
لبمو گاز گرفتم خندید وبی توجه به لخت بودنش غذا کشید وگفت : خودم وخودت تنهایم چه اشکال داره یکم آزاد باشم
- اووووم راحت باش
مشغول خوردن شدیم بعد از نهار کمکم کرد ومیز رو جم کردیم
کیهان : می خوام برات ظرف بشورم
دستکش پوشید وگفت : بهم میاد
برو کنار کیهان خودم می شورم
اومد پشت سرم وگفت : نچ خودم می شورم
دستامو گرفت واورد بالای سرم
- کیهان
خندید وگفت : جون کیهان
- برو کنار بزار کارمو بکنم
کیهان : نچ
بغلم کرد وگذاشتم رو کانتر وگفت : منم باید کمک کنم دیگه
بعدم مشغول شستن ظرف ها شد با خنده نگاش می کردم
کیهان : بخند عزیزم
کارش که تموم شد اومد روبه روم وایساد وگفت : به کی می خندی ؟
- به تو عزیزم
کیهان : خنده داره بهت کمک می کنم
خندیدم لپام رو کشید وگفت : بریم کنار دریا قدم بزنیم
- بریم
رفتیم لباس پوشیدیم وآماده شدیم بریم کنار دریا
ماه وش :
بهش لبخند زدم وگفتم : هیچی....۸۰ کیلواز روم بلند شده
خندید وبلند شد وشیرجه رفت تو آب یه نفس راحت کشیدم اکسیژن به شش هوم برسه
رفتم پایین ونشستم رو صندلی وکیهان رو تماشا می کردم
اومد لبه ای استخر وگفت : میای ؟
- نه
کیهان : بی ذوق
خندیدم ورفتم لبه ای استخر نشستم پاهام تو آب بود
- کیهان
کیهان : جونم
- در بیا دیگه خسته نشدی
کیهان : چراخیلی خسته شدم در اومد واومد کنارم مثله بچه کوچلوها بغلم کردورفت طرف در ورودی
- کیهان کجا
کیهان : می خوام خستگیامو در کنم
رفت اتاق خواب گذاشتم رو تخت ملافه رو کشیدم روم اومد کنارم زیر ملافه وگفت : می بینم موش شدی خوشگله
لبخند زدم ملافه رو از روم کشید چشامو بستم وخودمو سپردم به خواسته هاش
کیهان کنارم دراز کشیده بود وموهامو ناز می کرد لبخند زدم پیشونیمو بوسید وگفت : یه چیزی بگم
- بگو
کیهان : گشنمه
- هییییی کیهان غذا سوخت
کیهان : اشکال نداره تو رو می خورم
تیشرتشو پوشیدم ودر حالی که از تخت میومدم پایین گفتم : تو گلوت گیر می کنم خوش اشتها
خندید رفتم تو آشپزخونه نهارمون آماده بود کیهان رو صدا زدم ورفتم دسشوی وقتی اومدم بیرون کیهان پشت در بود موهاش حسابی بهم ریخته بودازش اویزون شدم وموهاش رو بادستام زدم بالا کشیدم بالا وخندیدوگفت: عزیزم هنوز وقت هست هان
محکم زدم به سینش واز بغلش دراومدم
کیهان : شانس اوردی می خوام برم دسشویی
- کلا پر رویی
کیهان : هووووم خیلی زیاد موهام رو جم کردم وبا گیره بستم رفتم تو آشپزخونه وتند تند سالاد درست کردم میز رو می چیدم کیهان اومد
کیهان : به به خانمم چی کرده
نشست پشت میز
- یه چیزی می پوشیدی
خودشو نگاه کرد وگفت : شلوارک پوشیدم که
- بی ادب منظورم تیشرتی چیزیه
لبخندی موزیانه زد وگفت : این که تنته بده بپوشم
لبمو گاز گرفتم خندید وبی توجه به لخت بودنش غذا کشید وگفت : خودم وخودت تنهایم چه اشکال داره یکم آزاد باشم
- اووووم راحت باش
مشغول خوردن شدیم بعد از نهار کمکم کرد ومیز رو جم کردیم
کیهان : می خوام برات ظرف بشورم
دستکش پوشید وگفت : بهم میاد
برو کنار کیهان خودم می شورم
اومد پشت سرم وگفت : نچ خودم می شورم
دستامو گرفت واورد بالای سرم
- کیهان
خندید وگفت : جون کیهان
- برو کنار بزار کارمو بکنم
کیهان : نچ
بغلم کرد وگذاشتم رو کانتر وگفت : منم باید کمک کنم دیگه
بعدم مشغول شستن ظرف ها شد با خنده نگاش می کردم
کیهان : بخند عزیزم
کارش که تموم شد اومد روبه روم وایساد وگفت : به کی می خندی ؟
- به تو عزیزم
کیهان : خنده داره بهت کمک می کنم
خندیدم لپام رو کشید وگفت : بریم کنار دریا قدم بزنیم
- بریم
رفتیم لباس پوشیدیم وآماده شدیم بریم کنار دریا
۲۴.۰k
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.