*فصل دوم*
*فصل دوم*
💜 💜 💜 💜
عشــــــق...
پارت 85
نیلوفر:
چند ماه گذشته ولیلی حسابی تپل مپل شده بود بد ویار بود وعمه مثله پروانه دورش می چرخید مهرداد در هفته دوبار میومد خونه تواهواز خونه داشت واونجا درس می خوند عمه همیشه دل نگرانش بود اونم بخاطر بیماری قلبی اش که مامانم می گفت ارثی واگه مهرداد رعایت حال خودش رو نکنه باید عمل کنه
محمد بابا شده بود ویه پسرخیلی خوشگل ناز اومده بوددتو زندگیشونوکه محمد جونشم براش می داد مانوش درست شبیه پدرش بودچشای سیاه قشنگ وقتی نگاهمون می کرد دیدنی بود مهرداد ومحسن کلی قربون صدقه اش می رفتن وعمه بهشون می خندید دختر مونا پونه کوچلو هم خیلی خوشگل وبامزه بود وشبیه عمه بود چشای رنگی اش که سبزوزردبود عسلی خوشرنگ این وسط جای محیا خالی بود وگاهی تلفنی باهاش حرف می زدم اون بخاطر من با مهرداد قهر بود چون محیا از علاقه ای ما دوتا می دونست یکم تودرسهام مشکل داشتم ونمراتم کم شده بود مامان می گفت معلم خصوصی برام بگیره وآخرش قبول کردم چون دوست نداشتم به محسن بگم اون به اندازه ای کافی مشکل داشت
به مهردادم که اصلا نمی شد بگم چون باهاش حرف نمی زدم عمه یه معلم خصوصی برام گرفت یه پسر جوان ومودب که کارش عالی بود وتو درس هام خیلی بهم کمک کرده بود ونمراتم روز به روز بهتر می شد بعد از کلاس زبان انگلیسی آقای پاکرخ وسایلشو برداشت ومنم تا دم در اتاقم همراهیش کردم وازش تشکر می کردم هم زمان مهرداد رسید واخم کرد وخیلی بد پاکرخ رو نگاه کرد وبعد منو ورفت اتاقش اولین بار بود معلم منومی دید برگشتم اتاقم میز تحریرم رو جم کردم ورفتم پایین پاکرخ هنوزم بود وداشت با آقا حسام ومامان اینا حرف می زد وچای می خورد منم رفتم وکنارمامان نشستم آقای پاکرخ داشت از پیشرفت درس هام حرف می زد که مهرداد اومد ونشست با دقت پاکرخ رو نگاه می کرد جوری که اون معذب شده بود وخداحافظی کرد ورفت وقتی رفت مهرداد گفت : این پسره کیه ؟
عمه : معلم نیلوفر
مهرداد : یه مرد غریبه دیگه خانم نبود
متعجب نگاهش کردن که گفت : لیلی راحت نیست اذیت میشه به یه زن بگید بیاد دلیلی نمی بینم یه مرد بیاد تووخونه ای که چندتا خانم هست
عمه : مهرداد اون پویانه پسر استادپاکرخ متوجه نشدی
مهرداد : شدم چه فرقی داره مرد مرده
عمه : ما مشکلی نمی بینیم
دیگه مهرداد ساکت شد معلوم بود کلافه است سر میز شام یه لحظه نگاهم به نگاهش افتاد بااخم نگاهم می کرد توجه نکردم به اون ربطی نداشت من با کی درس می خونم یا نه نگران زنش بود چراداخم تخمش رو به من می کرد
💜 💜 💜 💜
عشــــــق...
پارت 85
نیلوفر:
چند ماه گذشته ولیلی حسابی تپل مپل شده بود بد ویار بود وعمه مثله پروانه دورش می چرخید مهرداد در هفته دوبار میومد خونه تواهواز خونه داشت واونجا درس می خوند عمه همیشه دل نگرانش بود اونم بخاطر بیماری قلبی اش که مامانم می گفت ارثی واگه مهرداد رعایت حال خودش رو نکنه باید عمل کنه
محمد بابا شده بود ویه پسرخیلی خوشگل ناز اومده بوددتو زندگیشونوکه محمد جونشم براش می داد مانوش درست شبیه پدرش بودچشای سیاه قشنگ وقتی نگاهمون می کرد دیدنی بود مهرداد ومحسن کلی قربون صدقه اش می رفتن وعمه بهشون می خندید دختر مونا پونه کوچلو هم خیلی خوشگل وبامزه بود وشبیه عمه بود چشای رنگی اش که سبزوزردبود عسلی خوشرنگ این وسط جای محیا خالی بود وگاهی تلفنی باهاش حرف می زدم اون بخاطر من با مهرداد قهر بود چون محیا از علاقه ای ما دوتا می دونست یکم تودرسهام مشکل داشتم ونمراتم کم شده بود مامان می گفت معلم خصوصی برام بگیره وآخرش قبول کردم چون دوست نداشتم به محسن بگم اون به اندازه ای کافی مشکل داشت
به مهردادم که اصلا نمی شد بگم چون باهاش حرف نمی زدم عمه یه معلم خصوصی برام گرفت یه پسر جوان ومودب که کارش عالی بود وتو درس هام خیلی بهم کمک کرده بود ونمراتم روز به روز بهتر می شد بعد از کلاس زبان انگلیسی آقای پاکرخ وسایلشو برداشت ومنم تا دم در اتاقم همراهیش کردم وازش تشکر می کردم هم زمان مهرداد رسید واخم کرد وخیلی بد پاکرخ رو نگاه کرد وبعد منو ورفت اتاقش اولین بار بود معلم منومی دید برگشتم اتاقم میز تحریرم رو جم کردم ورفتم پایین پاکرخ هنوزم بود وداشت با آقا حسام ومامان اینا حرف می زد وچای می خورد منم رفتم وکنارمامان نشستم آقای پاکرخ داشت از پیشرفت درس هام حرف می زد که مهرداد اومد ونشست با دقت پاکرخ رو نگاه می کرد جوری که اون معذب شده بود وخداحافظی کرد ورفت وقتی رفت مهرداد گفت : این پسره کیه ؟
عمه : معلم نیلوفر
مهرداد : یه مرد غریبه دیگه خانم نبود
متعجب نگاهش کردن که گفت : لیلی راحت نیست اذیت میشه به یه زن بگید بیاد دلیلی نمی بینم یه مرد بیاد تووخونه ای که چندتا خانم هست
عمه : مهرداد اون پویانه پسر استادپاکرخ متوجه نشدی
مهرداد : شدم چه فرقی داره مرد مرده
عمه : ما مشکلی نمی بینیم
دیگه مهرداد ساکت شد معلوم بود کلافه است سر میز شام یه لحظه نگاهم به نگاهش افتاد بااخم نگاهم می کرد توجه نکردم به اون ربطی نداشت من با کی درس می خونم یا نه نگران زنش بود چراداخم تخمش رو به من می کرد
۹۰.۱k
۱۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.