غم را روانه کرده ام به دور دست ها
غم را روانه کرده ام به دور دست ها
نشسته ام
پشت پنجره ی بهار
بوسه می زنم بر شعر ،گل، قهوه و موسیقی
و مشت مشت شادی در خانه می پاشم
می خندم
و به فاصله ی من تا من فکر می کنم
قهوه ام را تلخ سر می کشم
و طعم گس زندگی را فراموش می کنم
قوی بودن انتخاب من است .
نشسته ام
پشت پنجره ی بهار
بوسه می زنم بر شعر ،گل، قهوه و موسیقی
و مشت مشت شادی در خانه می پاشم
می خندم
و به فاصله ی من تا من فکر می کنم
قهوه ام را تلخ سر می کشم
و طعم گس زندگی را فراموش می کنم
قوی بودن انتخاب من است .
۹.۰k
۱۲ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.