پارت 17
پارت 17
اهه این ک سام خودمونه چ عجب زود اومده .. درو باز کردم ک با قیافه فوق العاده عصبیش رو ب رو شدم
سام : تو راجب من چی فک کردی هااان ؟ فک کردی چون چارتا چیز از زندگیمو بت گفتم یعنی عاشقت شدم ؟ ن خانوم هوا ورت نداره من واسه این اون حرفارو زدم ک خالی شم ک غم و غصه هام کمتر شه نمیدونستم ....
نفس : چی نمیدونستی ؟
سام : هیچی حالا بگو ببینم چرا مهمون دعوت کردی ؟معنی این کارات چیع نفس ؟.؟
نفس : بابا من ک کاره بدی نکردم گفتم شاید حالت بهتر شه
سام : یعنی با بودن سامان حال من بهتر میشه ؟
نفس : بخدا من نمیخواسم ناراحتت کنم سامی
سام :: ب من نگو سامی یاد اون میوفتم..
نفس : یاد ت.....
سام : اره پس لطفا دیگه نگوو
نفس : باشه پس الان لطفا برو حاضر شو مهمونا میان الان !!!
سام : باش... راستی خوشگل شدی !
با این حرفش کیلو کیلو تو دلم قند میسابیدم ب هر حال منم آدمم دیگه خوشحال میشم ازم تعریف کنن
نفس : ممنون
سام خواهش
سام رفت بالا تا لباساشو عوض کنه منم رفتم ب غذام برسم یعنی چیکار کردم ک سام اومد خونه اونقد عصبی بود یادم باشه ازش بپرسم. زنگ در ب صدا در اومد تقریبا میشه گفت ی کوچولو استرس گرفتم درو ک باز کردم قیافه شادو شنگول دنی و چند مرد دیگه نمایان شد ولی من اینقد از دیدن دانیال ذوق کرده بودم ک اصلا اونارو نبینن
نفس : دانیااااااللللل
دانیال : نفسسسسسسی
بعدم پریدیم بقل هم و تا میتونستیم همو تف مال کردیم بلاخره بعد 5 دیقه از هم دل کندیم و گذاشتیم اون بدبختا بیان تو الان حدود ی ساعته ک همه مهمونا اومدن و من بدبخت دارم کلفتی میکنم یعنی اعصابم خط خطیه بد این سامانم ک با اون چشای هیزش داره درسته قورطم میده میترسم تو گلوش گیر کنم
سامان : ب چی فک میکنی خوشگلم
بله ؟این ب من چی گفت !!! خاک تو سرش مثلا زن داداششم ی ایشش گفتم از جام بلند شدم ک برم دستمو گرفت و از اونجایی ک میدونین من دستو پا چلفتیم همچین افتادم روش ک گفتم دیگه بچه دار نمیشه ..ولی دیدم اصلا ب روش نمیاره و خیلی ریلکس از من ک تو بقلشم فیض میبره
نفس : ولم کن
سامان : ن عزیزم
نفس : اینجوریاااس ؟
سامان : اوهوم
نفس : باشه
باید ب این سامه بگم اینو جمعش کنه دیگه حوصله هیز بازیاشو ندارم موبایلمو ب زحمت از کنارش برداشتم اوه چقدر پی ام کی میره این همه رارو داشتم پی امامو میخوندم ک ی دفعه پرده گوشم ب 20 قسمت مساوی تقسیم شد
سام : شما دوتا چ غلطی میکنید اینجا ؟؟؟
دوباره این جمع بست اخه من ب چ زبونی بهش بفهمونم بابا ب من چ اینقدر خوشگلم ؟
سقف ریخت
قیافه دانیال خیلی باحال شده بود سرخخخ معلوم بود داره حرص میخوره خب بخوره من ک کار بدی نکردم (!)
فقط حال بحث باهاشو نداشتم..
سام : هنوزم نشستی رو پاش ک دختره ی......
با این حرفش قاطی کردم ی چک جانانه بهش زدم
اهه این ک سام خودمونه چ عجب زود اومده .. درو باز کردم ک با قیافه فوق العاده عصبیش رو ب رو شدم
سام : تو راجب من چی فک کردی هااان ؟ فک کردی چون چارتا چیز از زندگیمو بت گفتم یعنی عاشقت شدم ؟ ن خانوم هوا ورت نداره من واسه این اون حرفارو زدم ک خالی شم ک غم و غصه هام کمتر شه نمیدونستم ....
نفس : چی نمیدونستی ؟
سام : هیچی حالا بگو ببینم چرا مهمون دعوت کردی ؟معنی این کارات چیع نفس ؟.؟
نفس : بابا من ک کاره بدی نکردم گفتم شاید حالت بهتر شه
سام : یعنی با بودن سامان حال من بهتر میشه ؟
نفس : بخدا من نمیخواسم ناراحتت کنم سامی
سام :: ب من نگو سامی یاد اون میوفتم..
نفس : یاد ت.....
سام : اره پس لطفا دیگه نگوو
نفس : باشه پس الان لطفا برو حاضر شو مهمونا میان الان !!!
سام : باش... راستی خوشگل شدی !
با این حرفش کیلو کیلو تو دلم قند میسابیدم ب هر حال منم آدمم دیگه خوشحال میشم ازم تعریف کنن
نفس : ممنون
سام خواهش
سام رفت بالا تا لباساشو عوض کنه منم رفتم ب غذام برسم یعنی چیکار کردم ک سام اومد خونه اونقد عصبی بود یادم باشه ازش بپرسم. زنگ در ب صدا در اومد تقریبا میشه گفت ی کوچولو استرس گرفتم درو ک باز کردم قیافه شادو شنگول دنی و چند مرد دیگه نمایان شد ولی من اینقد از دیدن دانیال ذوق کرده بودم ک اصلا اونارو نبینن
نفس : دانیااااااللللل
دانیال : نفسسسسسسی
بعدم پریدیم بقل هم و تا میتونستیم همو تف مال کردیم بلاخره بعد 5 دیقه از هم دل کندیم و گذاشتیم اون بدبختا بیان تو الان حدود ی ساعته ک همه مهمونا اومدن و من بدبخت دارم کلفتی میکنم یعنی اعصابم خط خطیه بد این سامانم ک با اون چشای هیزش داره درسته قورطم میده میترسم تو گلوش گیر کنم
سامان : ب چی فک میکنی خوشگلم
بله ؟این ب من چی گفت !!! خاک تو سرش مثلا زن داداششم ی ایشش گفتم از جام بلند شدم ک برم دستمو گرفت و از اونجایی ک میدونین من دستو پا چلفتیم همچین افتادم روش ک گفتم دیگه بچه دار نمیشه ..ولی دیدم اصلا ب روش نمیاره و خیلی ریلکس از من ک تو بقلشم فیض میبره
نفس : ولم کن
سامان : ن عزیزم
نفس : اینجوریاااس ؟
سامان : اوهوم
نفس : باشه
باید ب این سامه بگم اینو جمعش کنه دیگه حوصله هیز بازیاشو ندارم موبایلمو ب زحمت از کنارش برداشتم اوه چقدر پی ام کی میره این همه رارو داشتم پی امامو میخوندم ک ی دفعه پرده گوشم ب 20 قسمت مساوی تقسیم شد
سام : شما دوتا چ غلطی میکنید اینجا ؟؟؟
دوباره این جمع بست اخه من ب چ زبونی بهش بفهمونم بابا ب من چ اینقدر خوشگلم ؟
سقف ریخت
قیافه دانیال خیلی باحال شده بود سرخخخ معلوم بود داره حرص میخوره خب بخوره من ک کار بدی نکردم (!)
فقط حال بحث باهاشو نداشتم..
سام : هنوزم نشستی رو پاش ک دختره ی......
با این حرفش قاطی کردم ی چک جانانه بهش زدم
۱۵.۸k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.