شکرت خدایا مرسی ازت که خودشو از بغلم دراورد
شکرت خدایا مرسی ازت که خودشو از بغلم دراورد
سیلدا:ولم کن بزار برم
-نمیخوام میخوام بغلت کنم
سیلدا:تو که خودت دوست دختر داری یوقت ناراحت میشه از دستت نمیخوام بینتون بهم بخوره
-چی میگی سیلدا؟؟
سیلدا:هیچی میگم میخوام باهات بهم بزنم
بلند شد سذیع رفت سوار یکی از قایق ها شد و رفت سمت ساحل
از زبون #سیلدا
داشتیم میرفتیم به ساحل که رسیدیم از دستش ناراحت بودم باورم نمیشد اون با لیسا باشه رفتم داشتم راه میرفتم خودم و رسوندم به جاده یه تاکسی گرفتم ادرس رو دادم و رفتم سمت خونه کلا خیس بودم وقتی رسیدیم نیم ساعت گذشته بود پولشو پرداخت کردم و رفتم زنگ رو زدم رویا در و باز کرد
رویا:سلام اجی چرا انقدر زود.....
حرفش رو نزد دوید سمتم
رویا:چرا خیسی؟؟پس سهون کو؟؟
-داره با دوست دخترش خوش میگذرونه
رویا:چی؟؟
-همون که شنیدی
رویا:بیا بریم تو رفت یه پتو اورد پیچید بهم و بعد رفتیم داخل رویا تنها کسیه که سلامتیه همه براش مهم تر از هرچیزیه و بخاطر همین سعی میکنه سالم نگهمون داره رفتیم تو اتاقم نشوندم رو تختم رفت از کمدم یه لباس برداشت کمکم کرد لباسمو عوض کردم هنوز داستم از سرما به خودم میلرزیدم که یه حوله برداشت و موهامو خشک کرد بعد خوابوندم رو تخت و روم پتو انداخت گرین سر گرفت
رویا:چیشده چرا از وقتی اومدی ناراحتی؟؟
-ولم کن فقط برو بیرون برو بیرون😭
رویا:باشه فقط حواست باشه سرما نخوری
-چشم😭
رویا رفت بیرون هنوز داشتم گریه میکردم که نفهمیدم چیشد که خوابم برد
دوساعت بعد........
از زبون #سهون
از دست لیسا عصبانی بودم میخواستم خودمو بکشم مهمونی الاخره تموم شد سوار ماشینم شدم و رفتم شمت خونه بعد 45 دقیقه رسیدم حالم خراب بود رفتم زنگ در و زدم در و چان باز کرد بدون سلام و هیچی رفتم تو و رفتم بالا رفتم سمت اتاق سیلدا رفتم داخل اتاق....
ادامه دارد😊
سیلدا:ولم کن بزار برم
-نمیخوام میخوام بغلت کنم
سیلدا:تو که خودت دوست دختر داری یوقت ناراحت میشه از دستت نمیخوام بینتون بهم بخوره
-چی میگی سیلدا؟؟
سیلدا:هیچی میگم میخوام باهات بهم بزنم
بلند شد سذیع رفت سوار یکی از قایق ها شد و رفت سمت ساحل
از زبون #سیلدا
داشتیم میرفتیم به ساحل که رسیدیم از دستش ناراحت بودم باورم نمیشد اون با لیسا باشه رفتم داشتم راه میرفتم خودم و رسوندم به جاده یه تاکسی گرفتم ادرس رو دادم و رفتم سمت خونه کلا خیس بودم وقتی رسیدیم نیم ساعت گذشته بود پولشو پرداخت کردم و رفتم زنگ رو زدم رویا در و باز کرد
رویا:سلام اجی چرا انقدر زود.....
حرفش رو نزد دوید سمتم
رویا:چرا خیسی؟؟پس سهون کو؟؟
-داره با دوست دخترش خوش میگذرونه
رویا:چی؟؟
-همون که شنیدی
رویا:بیا بریم تو رفت یه پتو اورد پیچید بهم و بعد رفتیم داخل رویا تنها کسیه که سلامتیه همه براش مهم تر از هرچیزیه و بخاطر همین سعی میکنه سالم نگهمون داره رفتیم تو اتاقم نشوندم رو تختم رفت از کمدم یه لباس برداشت کمکم کرد لباسمو عوض کردم هنوز داستم از سرما به خودم میلرزیدم که یه حوله برداشت و موهامو خشک کرد بعد خوابوندم رو تخت و روم پتو انداخت گرین سر گرفت
رویا:چیشده چرا از وقتی اومدی ناراحتی؟؟
-ولم کن فقط برو بیرون برو بیرون😭
رویا:باشه فقط حواست باشه سرما نخوری
-چشم😭
رویا رفت بیرون هنوز داشتم گریه میکردم که نفهمیدم چیشد که خوابم برد
دوساعت بعد........
از زبون #سهون
از دست لیسا عصبانی بودم میخواستم خودمو بکشم مهمونی الاخره تموم شد سوار ماشینم شدم و رفتم شمت خونه بعد 45 دقیقه رسیدم حالم خراب بود رفتم زنگ در و زدم در و چان باز کرد بدون سلام و هیچی رفتم تو و رفتم بالا رفتم سمت اتاق سیلدا رفتم داخل اتاق....
ادامه دارد😊
۱۸.۶k
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.