تودوران کودکی عاشق ستاره قطبی بودم همیشه میرفتم تو حیاط و
تودوران کودکی عاشق ستاره قطبی بودم همیشه میرفتم تو حیاط و دستمو دراز میکردم سمتش نمیرسید
یه مدت گذشت صندلی گذاشتم بازم نرسید
یه مدت گذشت خونمون بنایی داشت و دو طبقه شد خوشحال رفتم پشت بوم بازم دستم نرسید بهش
اون ستاره مال من بود، از یجا به بعد فهمیدم اون ملیون ها کیلومتر ازم دوره و قرار نیست هیچوقت بهش برسم ولی بازم دوسش داشتم
ولی بازم مال من بود و خیال داشتنش آرومم میکرد
یه سری آدما هم همینطورن ملیون ها کیلومتر ازت دورت ولی بازم خیال داشتنشون بهت آرامش میده 🙂❤ #من_نوشت
#عشق
یه مدت گذشت صندلی گذاشتم بازم نرسید
یه مدت گذشت خونمون بنایی داشت و دو طبقه شد خوشحال رفتم پشت بوم بازم دستم نرسید بهش
اون ستاره مال من بود، از یجا به بعد فهمیدم اون ملیون ها کیلومتر ازم دوره و قرار نیست هیچوقت بهش برسم ولی بازم دوسش داشتم
ولی بازم مال من بود و خیال داشتنش آرومم میکرد
یه سری آدما هم همینطورن ملیون ها کیلومتر ازت دورت ولی بازم خیال داشتنشون بهت آرامش میده 🙂❤ #من_نوشت
#عشق
۴.۲k
۰۸ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.