🌼گیسوی شب🌼
🌼گیسوی شب🌼
پارت بیست وپنجم ...
آریا:
یاشار از روی صندلی بلند شد وگفت : دایی بخدا خودش گفت بریم تاب ببندیم
عمو اخم کردوگفت : اون بچه است تو چی ؟ چیش شده حالا
یاشار نفسشو فوت کردوگفت : انگاری پاش شکسته یکمم کمرش درد می کرد
عمو : از رو تاب افتاده ؟
یاشار : آره دایی ...یعنی طناب باز شد
عمو ناراحت نگاش کردوگفت : تو اصلا بزرگ نمیشی یاشار
یاشار سرش رو انداخته بود پایین وعمو هم رفته بود پذیرش وزن عمو هم دنبالش یاشار پفی کرد وگفت : بازم سوگلی یه چیزیش شد انداختن گردن من
- چون مقصر تویی گیسو که بچه نیست
یاشار برگشت نگاهم کردوگفت : عه حالا گیسو که بچه نیست هوم ؟ بعدشم تاب چه ربطی به سن وسال داره وتو کم میومدی خونه آقجون اینا ما همیشه تاب بازی می کردیم
چیزی نگفتم فقط نگاش می کردم
یاشار شیشه نوشیدنی رو سر کشید وگفت : آخ آخ الان گیسو طلا چه دردی می کشه
- یاشار بریم ببینیم چی شد
یاشار : من نمیام همینجام تو برو
رفتم پیش عمو داشت با یه پرستارحرف می زد
پرستار: آقای محترم یه ربع نیست مریضتون رو آوردن بزارید ببینم چی شده اطلاع میدم
زن عمو برگشت منو نگاه کردوگفت : گیسو چطور بود ؟
نگاهش کردم وگفتم : راستش خیلی درد داشت پاشم معلوم بود شکسته
عمو اومد نزدیک وگفت : کمرش چی آسیب دیده
- نمی دونم عمو فقط گفت کمرم درد می کنه به ما هم اجازه ندادن بریم داخل یاشار باهاش رفته بود که اونم بیرون کردن
زن عمو نشست رو صندلی وشروع کرد گریه کردن متعجب نگاهش کردم خوب زن بود ومادر حق داشت گریه کنه من نمی تونستم درکش کنم وخووم رو جای اون بزارم
عمو کنارش نشست ودلداری اش داد چشای زن عمو انقدر گریه کرده بود یه رنگ قشنگی شده بود داشت آروم با عمو حرف می زد ومن نگاهم به چشمهاش بود وتازه فهمیدم گیسو شبیه مادرشه وگلین شبیه عمو
- آریا
برگشتم دیدم باباست اومد نزدیک وگفت : چی شده بابا
تا خواستم حرف بزنم یه خانم با روپوش سفید اومد نزدیک وگفت : همراه بیمارگیسو ...
عمو بلند شد وگفت : بله من باباشم
خانمه کاغذی رو به عمو داد وگفت : اینو امضا کنید دخترتون رو باید ببریم اتاق عمل
متعجب گفتم : چرا مگه چی شده ؟
خانمه با اخم گفت : پاش از دوجا شکسته گوشت پاشونم پاره شده باید جراحی بشه امضا کنید لطفا
عمو امضا کرد ونگران خانمه رو نگاه کردوگفت : چرا زودتر نبردید اتاق عمل
خانمه بازم با همون اخم گفت : چون داشتن عکسبرداری می کردن سطح هوشیاری اشونم بالا بود بی هوش نمی شدن الانم اومدیم ازتون رضایت بگیریم برای عمل
زن عمو باز شروع کرد گریه کردن
ببین یاشار همراهی با اون دختر بچه شیطون عاقبتش چی شد یاشار تفلی کپ کرده بود بابا با اخم نگاش کرد وگفت : واقعا بچه ای یاشار
بعدم منو نگاه کرد وگفت : تو دیگه چرا ؟
پارت بیست وپنجم ...
آریا:
یاشار از روی صندلی بلند شد وگفت : دایی بخدا خودش گفت بریم تاب ببندیم
عمو اخم کردوگفت : اون بچه است تو چی ؟ چیش شده حالا
یاشار نفسشو فوت کردوگفت : انگاری پاش شکسته یکمم کمرش درد می کرد
عمو : از رو تاب افتاده ؟
یاشار : آره دایی ...یعنی طناب باز شد
عمو ناراحت نگاش کردوگفت : تو اصلا بزرگ نمیشی یاشار
یاشار سرش رو انداخته بود پایین وعمو هم رفته بود پذیرش وزن عمو هم دنبالش یاشار پفی کرد وگفت : بازم سوگلی یه چیزیش شد انداختن گردن من
- چون مقصر تویی گیسو که بچه نیست
یاشار برگشت نگاهم کردوگفت : عه حالا گیسو که بچه نیست هوم ؟ بعدشم تاب چه ربطی به سن وسال داره وتو کم میومدی خونه آقجون اینا ما همیشه تاب بازی می کردیم
چیزی نگفتم فقط نگاش می کردم
یاشار شیشه نوشیدنی رو سر کشید وگفت : آخ آخ الان گیسو طلا چه دردی می کشه
- یاشار بریم ببینیم چی شد
یاشار : من نمیام همینجام تو برو
رفتم پیش عمو داشت با یه پرستارحرف می زد
پرستار: آقای محترم یه ربع نیست مریضتون رو آوردن بزارید ببینم چی شده اطلاع میدم
زن عمو برگشت منو نگاه کردوگفت : گیسو چطور بود ؟
نگاهش کردم وگفتم : راستش خیلی درد داشت پاشم معلوم بود شکسته
عمو اومد نزدیک وگفت : کمرش چی آسیب دیده
- نمی دونم عمو فقط گفت کمرم درد می کنه به ما هم اجازه ندادن بریم داخل یاشار باهاش رفته بود که اونم بیرون کردن
زن عمو نشست رو صندلی وشروع کرد گریه کردن متعجب نگاهش کردم خوب زن بود ومادر حق داشت گریه کنه من نمی تونستم درکش کنم وخووم رو جای اون بزارم
عمو کنارش نشست ودلداری اش داد چشای زن عمو انقدر گریه کرده بود یه رنگ قشنگی شده بود داشت آروم با عمو حرف می زد ومن نگاهم به چشمهاش بود وتازه فهمیدم گیسو شبیه مادرشه وگلین شبیه عمو
- آریا
برگشتم دیدم باباست اومد نزدیک وگفت : چی شده بابا
تا خواستم حرف بزنم یه خانم با روپوش سفید اومد نزدیک وگفت : همراه بیمارگیسو ...
عمو بلند شد وگفت : بله من باباشم
خانمه کاغذی رو به عمو داد وگفت : اینو امضا کنید دخترتون رو باید ببریم اتاق عمل
متعجب گفتم : چرا مگه چی شده ؟
خانمه با اخم گفت : پاش از دوجا شکسته گوشت پاشونم پاره شده باید جراحی بشه امضا کنید لطفا
عمو امضا کرد ونگران خانمه رو نگاه کردوگفت : چرا زودتر نبردید اتاق عمل
خانمه بازم با همون اخم گفت : چون داشتن عکسبرداری می کردن سطح هوشیاری اشونم بالا بود بی هوش نمی شدن الانم اومدیم ازتون رضایت بگیریم برای عمل
زن عمو باز شروع کرد گریه کردن
ببین یاشار همراهی با اون دختر بچه شیطون عاقبتش چی شد یاشار تفلی کپ کرده بود بابا با اخم نگاش کرد وگفت : واقعا بچه ای یاشار
بعدم منو نگاه کرد وگفت : تو دیگه چرا ؟
۲۸.۱k
۱۵ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.