پارت1
#پارت1
با خوشحالي جلوي اينه وايميسمو موهامو خشک ميکنم...از طبقه پايين صداي اهنگ تکون بده ارش بلند ميشه...همزمان با خشک کردنه موهام باسنمم عقب جلو ميکنم و تقريبا همه جاي بدنمو ميلرزونم...با نيش باز نيم رخ واي ميسم تا ببينم چقد باسن دارم...اخمي ميکنم و با نوچ نوچ سرمو تکون ميدم و ميگم:اصلا باسن چيه بابا...ادم شبيه شتر ميشه...من الان خيليم متعادلم...و بعد عينه ديوونه ها لبولوچمو کج ميکنم و ميگم:ولي باسن داشتنم نعمتيه ها...اصن چرا بايد باسنه من از اون ارمانه قوزميت کوچيکتر باشه...با صداي قهقهه بلندي از جام ميپرم...ارمان وسطه اتاق نشسته بودو دلشو گرفته بود و قهقهه ميزد ...اخمي ميکنم و ميگم:نيشتو ببند بيشعور...فالگوشه من شدي تو؟!...با لحني ک هنوز خنده توش موج ميزنه گفت:که باسنه من شتره اره ؟!...ک براتو صافه ارع...باز قهقهه ميزنه...خودمم خندم ميگيره و ميگم:گمشو بيرون بيشعور...غلط کردي ب حرفاي دخترونه من گوش دادي...برو بيرون ميخام برم پيشه انا...فداش شم چن روزه نديدمش...بلند ميشه و با ادا ميگ:اوقققق...باور کن تو مرد بودي دوروزه باهاش ازدواج ميکردي...انقد ک اونو دوست داري منو نداشتي...ب اون ميگ نفسا ب من ميگ شتر:/...قهقهه اي ميزنم و ميگم:هميني ک هس...دوسش دارم ب تو چه...جرات داري دربارش بد بگو من ميدونمو تو...جدي نگام ميکنه و ميگ:ميدوني انقد وابستگي برات خوب نيس...اومديمو اين ب اصطلاح همه چيتون گذاشت رفت...بهت خيانت کرد...پشتتو خالي کرد ...اونوقت لابد ميخاي بياي پيشع من...بهت بگما من توعه بي باسنو قبول نميکنم...جيغي ميکشم و صندل سبزمو درميارم و پرت ميکنم سمتش...جاخالي ميده و سريع از اتاق بيرون ميره...ب خل بازياش ميخندم و دوباره برميگردم سرکارم ...هيشوقت ب اينک بخاد بره فکر نکرده بودم...يعني بنظرم جز اون دسته رفقايي بود ک هيچ جوره نميشه ولش کرد...ولي خپ حتي فک کردن ب نبودنشم مي ترسونتم...سرمو تکون ميدم و سعي ميکنم ذهنمو خالي کنم...کمي ارايش ميکنم و مانتو زرشکي بلندمو ک دوطرفش چاک داشت ميپوشم...موهاي خرماييمو صاف ميکنم شال مشکيمو شل رو سرم ميندازم...کيف کوچولوي مشکيمو برميدارم و از اتاق بيرون ميرم...ارمان رو مبل نشسته بودو مامانمم کنارش داشت خيار ميخورد و فيلم ميديد...من ميرم مامان دوساعت ديگ ميام...برو فقد دير بيا حوصله جيغ جيغاتو ندارم...پوکر نگاش ميکنم و ميگم:سر راهيم؟!...سر تکون ميده ميگ:نه تو جوب بودي دلم برات سوخت اوردمت خونه بااينک الان پشيمونم:/...ارمان پق ميزنه زير خنده ک مامان ميترسه و خيارش ميوفته...با عصبانيت ميزنه پس گردن ارمان و ميگ:مرگ پاشو خودتو جم کن...پسره پرورشگاهي...بزور جلوي خندمو گرفتم و از خونه بيرون اومدم...ماشينو روشن کردم و به سمته پاتوق را افتادم...
#Aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/30650326/
با خوشحالي جلوي اينه وايميسمو موهامو خشک ميکنم...از طبقه پايين صداي اهنگ تکون بده ارش بلند ميشه...همزمان با خشک کردنه موهام باسنمم عقب جلو ميکنم و تقريبا همه جاي بدنمو ميلرزونم...با نيش باز نيم رخ واي ميسم تا ببينم چقد باسن دارم...اخمي ميکنم و با نوچ نوچ سرمو تکون ميدم و ميگم:اصلا باسن چيه بابا...ادم شبيه شتر ميشه...من الان خيليم متعادلم...و بعد عينه ديوونه ها لبولوچمو کج ميکنم و ميگم:ولي باسن داشتنم نعمتيه ها...اصن چرا بايد باسنه من از اون ارمانه قوزميت کوچيکتر باشه...با صداي قهقهه بلندي از جام ميپرم...ارمان وسطه اتاق نشسته بودو دلشو گرفته بود و قهقهه ميزد ...اخمي ميکنم و ميگم:نيشتو ببند بيشعور...فالگوشه من شدي تو؟!...با لحني ک هنوز خنده توش موج ميزنه گفت:که باسنه من شتره اره ؟!...ک براتو صافه ارع...باز قهقهه ميزنه...خودمم خندم ميگيره و ميگم:گمشو بيرون بيشعور...غلط کردي ب حرفاي دخترونه من گوش دادي...برو بيرون ميخام برم پيشه انا...فداش شم چن روزه نديدمش...بلند ميشه و با ادا ميگ:اوقققق...باور کن تو مرد بودي دوروزه باهاش ازدواج ميکردي...انقد ک اونو دوست داري منو نداشتي...ب اون ميگ نفسا ب من ميگ شتر:/...قهقهه اي ميزنم و ميگم:هميني ک هس...دوسش دارم ب تو چه...جرات داري دربارش بد بگو من ميدونمو تو...جدي نگام ميکنه و ميگ:ميدوني انقد وابستگي برات خوب نيس...اومديمو اين ب اصطلاح همه چيتون گذاشت رفت...بهت خيانت کرد...پشتتو خالي کرد ...اونوقت لابد ميخاي بياي پيشع من...بهت بگما من توعه بي باسنو قبول نميکنم...جيغي ميکشم و صندل سبزمو درميارم و پرت ميکنم سمتش...جاخالي ميده و سريع از اتاق بيرون ميره...ب خل بازياش ميخندم و دوباره برميگردم سرکارم ...هيشوقت ب اينک بخاد بره فکر نکرده بودم...يعني بنظرم جز اون دسته رفقايي بود ک هيچ جوره نميشه ولش کرد...ولي خپ حتي فک کردن ب نبودنشم مي ترسونتم...سرمو تکون ميدم و سعي ميکنم ذهنمو خالي کنم...کمي ارايش ميکنم و مانتو زرشکي بلندمو ک دوطرفش چاک داشت ميپوشم...موهاي خرماييمو صاف ميکنم شال مشکيمو شل رو سرم ميندازم...کيف کوچولوي مشکيمو برميدارم و از اتاق بيرون ميرم...ارمان رو مبل نشسته بودو مامانمم کنارش داشت خيار ميخورد و فيلم ميديد...من ميرم مامان دوساعت ديگ ميام...برو فقد دير بيا حوصله جيغ جيغاتو ندارم...پوکر نگاش ميکنم و ميگم:سر راهيم؟!...سر تکون ميده ميگ:نه تو جوب بودي دلم برات سوخت اوردمت خونه بااينک الان پشيمونم:/...ارمان پق ميزنه زير خنده ک مامان ميترسه و خيارش ميوفته...با عصبانيت ميزنه پس گردن ارمان و ميگ:مرگ پاشو خودتو جم کن...پسره پرورشگاهي...بزور جلوي خندمو گرفتم و از خونه بيرون اومدم...ماشينو روشن کردم و به سمته پاتوق را افتادم...
#Aram
پارت۲:https://wisgoon.com/pin/30650326/
۶.۹k
۲۸ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.