زندگی سخت پارت ۱۷ تهنی
#جنی
#ساعت_چهار
حوصلم سر رفته بود میخواستم برم بیرون
_مامان من میرم بیرون
_باشه
لباسامو عوض کردم (عکس میزارم)با ماشینم(عکس میزارم)رفتم بیرون
جلوی مرکز خرید ترمز کردم و ماشین رو پارک کردم
رفتم تو مرکز خرید
داشتم قدم میزدم که رزی و تهیونگ و یه مرده و زنه رو دیدم
انگار رزی رو ندیدم رفتم تو یه مغازه
_جنی
اخ گیر افتادم
برگشتم
_آ رزی سلام
رزی اومد سمتم
_ایجا چیکار میکنی
_من باید بپرسم
_😜😁خب اومدم برای اتاقم وسایل بخرم
_اها
بغلم کرد
_کی پات خوب میشه
_ام فکر کنم ۲ هفته دیگه
_اوو چه خوب باشه من برم بابای
_بابای
#تهیونگ
_رزی بیا
_اومدم
رفتیم تو یه مغازه که برا رزی وسایل بخریم اما من مامان بابام و رزی رو پیچوندم و رفتم از مغازه بیرون
دنبال جنی میگشتم
دیدمش
رفتم سمتش
دو متر فاصله داشتیم که خودش سمتم برگشت
هول شده بود
_س س سلام
_سلام..........
#ساعت_چهار
حوصلم سر رفته بود میخواستم برم بیرون
_مامان من میرم بیرون
_باشه
لباسامو عوض کردم (عکس میزارم)با ماشینم(عکس میزارم)رفتم بیرون
جلوی مرکز خرید ترمز کردم و ماشین رو پارک کردم
رفتم تو مرکز خرید
داشتم قدم میزدم که رزی و تهیونگ و یه مرده و زنه رو دیدم
انگار رزی رو ندیدم رفتم تو یه مغازه
_جنی
اخ گیر افتادم
برگشتم
_آ رزی سلام
رزی اومد سمتم
_ایجا چیکار میکنی
_من باید بپرسم
_😜😁خب اومدم برای اتاقم وسایل بخرم
_اها
بغلم کرد
_کی پات خوب میشه
_ام فکر کنم ۲ هفته دیگه
_اوو چه خوب باشه من برم بابای
_بابای
#تهیونگ
_رزی بیا
_اومدم
رفتیم تو یه مغازه که برا رزی وسایل بخریم اما من مامان بابام و رزی رو پیچوندم و رفتم از مغازه بیرون
دنبال جنی میگشتم
دیدمش
رفتم سمتش
دو متر فاصله داشتیم که خودش سمتم برگشت
هول شده بود
_س س سلام
_سلام..........
۵۷.۴k
۱۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.