(قسمت [3]پارت[5] )
(قسمت [3]پارت[5])
+ارساااان ارساااان پاشو دیگه پاشو الان دیرمون میشه ها..... با صدای دلنشین ماهتیسا بلند شدم چشمامو با دستام مالوندم الان منو ماهتیسا دو ماه هست که توی یه خونه ی مشترک زندگی میکنیم البته ده هزار بار التماسش کردم ک با من زندگی کنه وگرنه این وروجک که راضی نمیشد خداروشکر خیلی وقته سروکله ی اون سپهر حرومزاده پیدا نشده (بچم دله پری ازش داره🔥) منو ماهتیسا توی این چند روز خیلی بهم نزدیک شدی
_باشه خانوم کوچولو الان بلند میشم... از روی تخت بلند شدم و به اطرافم نگاه کردم یه اتاق بزرگ یه کمد بزرگ و سرویس بهداشتی آخر اتاق بود دوتا میز آرایشی که یکیش وسایل مردونه روش بود و اون یکیش که مخصوص ماهتیسا بود و یه تخت چهار نفره ی بزرگ که وسط اتاق بود یه بالکن کوچولو هم داشت ک ماهتیسا با چراغ های رنگ رنگی تزئینش کرده بود دکور اتاقمون به رنگ شیری بود بلند شدم با بدنی لخت ولی شلوارک پام بود دیگه اینقدرم بی حیا نشدم والاااا داشتم میرفتم سمت حمام ک ماهتیسا پرید جلوم
_چی شده خانوم کوچولو.... یه نگاه شیطونی بهم کرد
+منم بیام.... با تعجب بهش نگاه کردم مگه به من نگفته بود تا وقتی خانواده هامون خبر دار نشدن نباید رابطه داشته باشیم ولی بعد خودش نگاهمو شیطون تر از خودش کردم
_چرا که نه خانوم کوچولو.... روی دوتا دستام بلندش کردم بردمش توی حموم(حیا کن پسرم😂🔥) اونم هی جیغ میکشید و میخندید
+ارساااان ارساااان پاشو دیگه پاشو الان دیرمون میشه ها..... با صدای دلنشین ماهتیسا بلند شدم چشمامو با دستام مالوندم الان منو ماهتیسا دو ماه هست که توی یه خونه ی مشترک زندگی میکنیم البته ده هزار بار التماسش کردم ک با من زندگی کنه وگرنه این وروجک که راضی نمیشد خداروشکر خیلی وقته سروکله ی اون سپهر حرومزاده پیدا نشده (بچم دله پری ازش داره🔥) منو ماهتیسا توی این چند روز خیلی بهم نزدیک شدی
_باشه خانوم کوچولو الان بلند میشم... از روی تخت بلند شدم و به اطرافم نگاه کردم یه اتاق بزرگ یه کمد بزرگ و سرویس بهداشتی آخر اتاق بود دوتا میز آرایشی که یکیش وسایل مردونه روش بود و اون یکیش که مخصوص ماهتیسا بود و یه تخت چهار نفره ی بزرگ که وسط اتاق بود یه بالکن کوچولو هم داشت ک ماهتیسا با چراغ های رنگ رنگی تزئینش کرده بود دکور اتاقمون به رنگ شیری بود بلند شدم با بدنی لخت ولی شلوارک پام بود دیگه اینقدرم بی حیا نشدم والاااا داشتم میرفتم سمت حمام ک ماهتیسا پرید جلوم
_چی شده خانوم کوچولو.... یه نگاه شیطونی بهم کرد
+منم بیام.... با تعجب بهش نگاه کردم مگه به من نگفته بود تا وقتی خانواده هامون خبر دار نشدن نباید رابطه داشته باشیم ولی بعد خودش نگاهمو شیطون تر از خودش کردم
_چرا که نه خانوم کوچولو.... روی دوتا دستام بلندش کردم بردمش توی حموم(حیا کن پسرم😂🔥) اونم هی جیغ میکشید و میخندید
۱۱.۷k
۲۶ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.