*ارسان *
*ارسان *
هوف چه روز خسته کننده ی بود ماهتیسا توی ماشیین خوابش برده بود رسیدیم خونه روبه روی در دوتا بوق زدم که آقا ناصر در رو باز کرد شیشه ی ماشیین رو دادم پایین و روبه آقا ناصر کردم
_شب بخیر اقاناصر خسته نباشی
+زنده باشی آقا شبه شماهم بخیر.... بعد ماشیین رو توی پارکینگ پارک کردم ماهتیسا رو بغل کردم و سویچ ماشیین رو دادم دسته آقا وحید جلوی درِ ویلا ایستادم خیلی ویلای قشنگی بود پدرم برای تولدم گرفته بودش رنگ درش شیری بود ک رگه های مشکی توشون داشت کله ساختمون آیینه کاری شده بود آیینه های ریز کوچولو کلا داخل خونرو خودم خودم ساخته بودم چهار تا اتاق جداهم گذاشته بودم واسه موسیقی ورزش و استخر و کتاب خونه و بقیه ی اتاق ها خالی بودن ست خونه کلا شیری قهویی و مشکی بود
+اوا سلام آقا خوب هستین ببخشید ک دیر شد
_اشکال نداره ماهتیسا خوابه منم شام نمیخورم شما هم برو استراحت کن.... مهربان خانم اومد نزدیک و به ماهتیسا ک توی بغلم بود و کته بلندم دورش بود نگاه کرد لبخندی زد
+وای ماهتیسا خانم مثله یه بچه خوابیده اون واقعا یه فرشتس آقا شما باید مثل چشماتون از این فرشته کوچولو مراقبت کنین البته این حرف هارو الکی نزدم آقا اون خیلی پاک و معصومه
_آره اون واقعا یه فرشتس که خدا توی زندیگم آوردتش.... بعد به ماهتیسا نگاه کردم
+وای خاک به سرم ببخشید آقا جلوتون رو گرفتم... بهش لبخند زدم
هوف چه روز خسته کننده ی بود ماهتیسا توی ماشیین خوابش برده بود رسیدیم خونه روبه روی در دوتا بوق زدم که آقا ناصر در رو باز کرد شیشه ی ماشیین رو دادم پایین و روبه آقا ناصر کردم
_شب بخیر اقاناصر خسته نباشی
+زنده باشی آقا شبه شماهم بخیر.... بعد ماشیین رو توی پارکینگ پارک کردم ماهتیسا رو بغل کردم و سویچ ماشیین رو دادم دسته آقا وحید جلوی درِ ویلا ایستادم خیلی ویلای قشنگی بود پدرم برای تولدم گرفته بودش رنگ درش شیری بود ک رگه های مشکی توشون داشت کله ساختمون آیینه کاری شده بود آیینه های ریز کوچولو کلا داخل خونرو خودم خودم ساخته بودم چهار تا اتاق جداهم گذاشته بودم واسه موسیقی ورزش و استخر و کتاب خونه و بقیه ی اتاق ها خالی بودن ست خونه کلا شیری قهویی و مشکی بود
+اوا سلام آقا خوب هستین ببخشید ک دیر شد
_اشکال نداره ماهتیسا خوابه منم شام نمیخورم شما هم برو استراحت کن.... مهربان خانم اومد نزدیک و به ماهتیسا ک توی بغلم بود و کته بلندم دورش بود نگاه کرد لبخندی زد
+وای ماهتیسا خانم مثله یه بچه خوابیده اون واقعا یه فرشتس آقا شما باید مثل چشماتون از این فرشته کوچولو مراقبت کنین البته این حرف هارو الکی نزدم آقا اون خیلی پاک و معصومه
_آره اون واقعا یه فرشتس که خدا توی زندیگم آوردتش.... بعد به ماهتیسا نگاه کردم
+وای خاک به سرم ببخشید آقا جلوتون رو گرفتم... بهش لبخند زدم
۱۰.۵k
۲۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.