قسمت (5)پارت(3))
قسمت (5)پارت(3))
*ماهتیسا*
آخيش چه خواب خوبی بود سرم رو از روی بالشت بلند کردم آرسان کنارم خواب بود وای توی خواب مثل بچه ها میشه یه اخم ریزی هم کرده بود دستمو توی موهای خرمایش کشیدم بعد دستمو بردم سمت پیشونیش و بعد یکی از انگشتام رو روش کشیدم آروم روی پلکاش رو ناز میکردم دستم سر خورد اومد پایین تر روی لبش دلم همین الان لباش رو میخاست ولی باید برم پایین داشتم دستم رو برمیداشتم که آرسان دستمو کشید عه این که خواب بود
+کجا وروجک؟!.... با چشمای بسته لبخند زد منم لبخند زدم
_صبح بخیر شازده
+صبح توهم بخیر بانوی من... بعد منو کشید سمت خودش افتادم روش صورتمون نزدیک هم بود
_بریم صبحانه بخوریم؟!
+نه من یه چیز خوشمزه تر میخام.... با تعجب بهش نگاه کردم وا
_مثلا چی میخای؟!.... بعد ابرو هامو بالا انداختم چشماش افتاد روی لبم منم میخام(😂بچه هستن دیگه چیکارشون کنم کیوتای ننه🥺)
+اینو میخام... دستشو آورد بالا و روی لبم کشید لبم هنوز یکم کبود بود ولی درد نمیکرد سرم رو بردم نزدیکش
_چه بی قرار شده آلفای من
+این بی قراری ها همش بخاطره توه.... بعد لبشو آورد نزدیک لبم و بوسید ولی آروم میبوسید منم همراهیش میکردم بعد از سه دقیقه ازم جدا شد وقتی چشماش رو باز کرد یکم ناراحت بود منم وقت رو تلف نکردم و مستقیم رفتم سراغ شکمش رو شروع کردم قلقلک دادنش دیشب فهمیدم چقد قلقلکیه
+ماهتیسا نکن نکن جون جدت وااای.... اینارو همه با خنده میگفت منم پوکیده بودم از خنده آخه آلفا اینقدر قلقلکی بعد آرسان بلند شد با دو رفت توی حمام اون پشته در حمام میخندید منم روی تخت مرده بودم از خنده خندیدنم که تموم شد بلند شدم لباساهای آرسان رو آماده کردم اون امروز میره سرکار منم که کاری ندارم امروز چون فردا شیفت صبح هستم دمپاییم رو پام کردم و رفتم پایین توی آشپزخونه
_سلام مهربان خانم... مهربان خانم سرش رو طرف من کرد و لبخند زد و بعد دوباره سرش رو برگردوند
+سلام خانم صبحتون بخیر
_صبح توهم بخیر خب امروز کی داریم میخوام کمک کنم... بعد دوتا دستام رو بهم زدم مهربان خانم خندید
+نه خانم خودم انجام میدم شما برو استراحت کن
_نه این همه خوابیدم میخام بهتون کمک کنم لطفا
+چشم خب بیاین باهم سفره رو بچینیم
_باشه.... شروع کردم به انداختن سفره با مهربان خانم که بعدش آرسان اومد با مهربان خانم سلام کرد و نشست پای سفره ی که روی میز انداخته بودیم.......................................................
*ماهتیسا*
آخيش چه خواب خوبی بود سرم رو از روی بالشت بلند کردم آرسان کنارم خواب بود وای توی خواب مثل بچه ها میشه یه اخم ریزی هم کرده بود دستمو توی موهای خرمایش کشیدم بعد دستمو بردم سمت پیشونیش و بعد یکی از انگشتام رو روش کشیدم آروم روی پلکاش رو ناز میکردم دستم سر خورد اومد پایین تر روی لبش دلم همین الان لباش رو میخاست ولی باید برم پایین داشتم دستم رو برمیداشتم که آرسان دستمو کشید عه این که خواب بود
+کجا وروجک؟!.... با چشمای بسته لبخند زد منم لبخند زدم
_صبح بخیر شازده
+صبح توهم بخیر بانوی من... بعد منو کشید سمت خودش افتادم روش صورتمون نزدیک هم بود
_بریم صبحانه بخوریم؟!
+نه من یه چیز خوشمزه تر میخام.... با تعجب بهش نگاه کردم وا
_مثلا چی میخای؟!.... بعد ابرو هامو بالا انداختم چشماش افتاد روی لبم منم میخام(😂بچه هستن دیگه چیکارشون کنم کیوتای ننه🥺)
+اینو میخام... دستشو آورد بالا و روی لبم کشید لبم هنوز یکم کبود بود ولی درد نمیکرد سرم رو بردم نزدیکش
_چه بی قرار شده آلفای من
+این بی قراری ها همش بخاطره توه.... بعد لبشو آورد نزدیک لبم و بوسید ولی آروم میبوسید منم همراهیش میکردم بعد از سه دقیقه ازم جدا شد وقتی چشماش رو باز کرد یکم ناراحت بود منم وقت رو تلف نکردم و مستقیم رفتم سراغ شکمش رو شروع کردم قلقلک دادنش دیشب فهمیدم چقد قلقلکیه
+ماهتیسا نکن نکن جون جدت وااای.... اینارو همه با خنده میگفت منم پوکیده بودم از خنده آخه آلفا اینقدر قلقلکی بعد آرسان بلند شد با دو رفت توی حمام اون پشته در حمام میخندید منم روی تخت مرده بودم از خنده خندیدنم که تموم شد بلند شدم لباساهای آرسان رو آماده کردم اون امروز میره سرکار منم که کاری ندارم امروز چون فردا شیفت صبح هستم دمپاییم رو پام کردم و رفتم پایین توی آشپزخونه
_سلام مهربان خانم... مهربان خانم سرش رو طرف من کرد و لبخند زد و بعد دوباره سرش رو برگردوند
+سلام خانم صبحتون بخیر
_صبح توهم بخیر خب امروز کی داریم میخوام کمک کنم... بعد دوتا دستام رو بهم زدم مهربان خانم خندید
+نه خانم خودم انجام میدم شما برو استراحت کن
_نه این همه خوابیدم میخام بهتون کمک کنم لطفا
+چشم خب بیاین باهم سفره رو بچینیم
_باشه.... شروع کردم به انداختن سفره با مهربان خانم که بعدش آرسان اومد با مهربان خانم سلام کرد و نشست پای سفره ی که روی میز انداخته بودیم.......................................................
۱۰.۱k
۲۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.