رها
#رها
دستشو روی لبم کشید که ازدرد سرمو عقب کشیدم،سریع فهمیدو باپشیمونی که هر لحظه بیشترتوصداش موج میزدگفت:ببخشید ..ببخشید حواسم نبود الان برات تمیزش میکنم ،بعدم سریع ازجاش بلندشد جبعه کمک های اولیه روآورد ولبمو بابتادین تمیز کرد دستی به گونه ام کشیدوگفت:بهترشد،چشامو بستم همین توجه ای که روی من داشت حالمو ازاین روبه اون رومیکرد آروم سرمو تکون دادم که نرمی چیزیو کنارلبم حس کردم نرم کنارلبمو بوسید بعد دوباره سرشو توی گردنم برد وبابوسه هایی که روی ترقوه هام وگردنم میزد قلبمو به آتیش کشید آروم دم گوشم گفت:بازم کمرت درد میکنه؟
باچشمای بسته وقلبی که هر لحظه ازاین فاصله نزدیک بود ازکاربیفته گفتم:یکم !!دستشو سمت کمرم برد آروم شروع کرد به ماساژ دادنش وبعد بوسه ای روی کمرم کاشت که بدنمو به آتیش کشید ،آروم روی تخت دراز کشیدم که دوباره صورتشو تومیلی متری صورتم حس کردم ولی بازم چشامو بازنکردم میترسیدم این لحظه این حس قشنگ ازبین بره که انگشتشو نوازش وار روی لبم کشیدوگفت:اینومیخوای؟بی اراده گفتم:هوم ،سرشو بهم نزدیک ترکرد لباشو به سمتم متمایل کردکه یهو نفس عمیق وبلندکشیدو از روتخت بلندشد وازاتاق بیرون رفت،چشامو باز کردم و به دربسته خیره شدم قلبم دوباره فروریخت هر دفعه ،منو میکشتو دوباره زنده میکرد خودش اذیتم میکرد خودش آروم،چرا این کارو میکرد چرا ضجرم میداد؟اشکام دوباره مهمون گونه هام شد ولی پسشون زدم،من نباید تسلیمش میشدم اون مال من نبودم نمیشد پس باید ازش فاصله میگرفتم، انقدربه طاها فکر کردم که خوابم برد.....
آروم باحس کردن دستی دورکمرم چشام باز گردم پشتمو برگردوندم که تو میلی متری صورتم طاها رودیدم،این اینجا چیکار میکرد خواستم دستشو ازدور کمرم باز کنم که محکم تربغلم کرد و باعث شد دوباره کمرم دردبگیره،چشامو ازدرد روی هم فشار دادم واشکم دراومد .....
😗😗😗
دستشو روی لبم کشید که ازدرد سرمو عقب کشیدم،سریع فهمیدو باپشیمونی که هر لحظه بیشترتوصداش موج میزدگفت:ببخشید ..ببخشید حواسم نبود الان برات تمیزش میکنم ،بعدم سریع ازجاش بلندشد جبعه کمک های اولیه روآورد ولبمو بابتادین تمیز کرد دستی به گونه ام کشیدوگفت:بهترشد،چشامو بستم همین توجه ای که روی من داشت حالمو ازاین روبه اون رومیکرد آروم سرمو تکون دادم که نرمی چیزیو کنارلبم حس کردم نرم کنارلبمو بوسید بعد دوباره سرشو توی گردنم برد وبابوسه هایی که روی ترقوه هام وگردنم میزد قلبمو به آتیش کشید آروم دم گوشم گفت:بازم کمرت درد میکنه؟
باچشمای بسته وقلبی که هر لحظه ازاین فاصله نزدیک بود ازکاربیفته گفتم:یکم !!دستشو سمت کمرم برد آروم شروع کرد به ماساژ دادنش وبعد بوسه ای روی کمرم کاشت که بدنمو به آتیش کشید ،آروم روی تخت دراز کشیدم که دوباره صورتشو تومیلی متری صورتم حس کردم ولی بازم چشامو بازنکردم میترسیدم این لحظه این حس قشنگ ازبین بره که انگشتشو نوازش وار روی لبم کشیدوگفت:اینومیخوای؟بی اراده گفتم:هوم ،سرشو بهم نزدیک ترکرد لباشو به سمتم متمایل کردکه یهو نفس عمیق وبلندکشیدو از روتخت بلندشد وازاتاق بیرون رفت،چشامو باز کردم و به دربسته خیره شدم قلبم دوباره فروریخت هر دفعه ،منو میکشتو دوباره زنده میکرد خودش اذیتم میکرد خودش آروم،چرا این کارو میکرد چرا ضجرم میداد؟اشکام دوباره مهمون گونه هام شد ولی پسشون زدم،من نباید تسلیمش میشدم اون مال من نبودم نمیشد پس باید ازش فاصله میگرفتم، انقدربه طاها فکر کردم که خوابم برد.....
آروم باحس کردن دستی دورکمرم چشام باز گردم پشتمو برگردوندم که تو میلی متری صورتم طاها رودیدم،این اینجا چیکار میکرد خواستم دستشو ازدور کمرم باز کنم که محکم تربغلم کرد و باعث شد دوباره کمرم دردبگیره،چشامو ازدرد روی هم فشار دادم واشکم دراومد .....
😗😗😗
۲۶.۷k
۳۰ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.