🦋گیسوی شب🦋
🦋گیسوی شب🦋
# پارت صد ونوزده...
آریا:
چرا آقا جون اسرار به این وصلت داشت رو جوابش رو نمی دونستم زن عمو معلوم بود از اومدن من ناراضی که بلند شد ورفت طبقه ای بالا گلینم که از تو آشپزخونه بیرون نیومد عمو رو هم نمی دیدم این شرایط خوب بود ومی تونستم با آقا جون حرف بزنم
خیره به فنجون چای بودم که خانم جون گفت : میخوای چیزی بگی مادر
سرمو بلند کردم وخانم جون رو نگاه کردم که گفت : اگه بخاطر حرفای آقا جونت اومدی که حرف بزنی هنوز زوده
- من جوابم رو قبلا هم گفتم .جواب خانواده عمو هم معلومه
آقا جون اخم ریزی کرد وگفت : این جوابته ؟!
- جوابم کاملا معلومه می بینید که
خانم جون گفت : اینجوری نمیشه از اولم کارت اشتباه بود
اینو به آقا جون گفت وبلند شد رفت اتاقشون آقا جون یکم فکر کرد وگفت : فکر نمی کردم اینجوری بشه فکر نمی کردم رو حرفم حرف بزنید وحالا که اینجوری میخواید منم حرفی ندارم یاشار خودش از من خواسته گیسو رو براش خواستگاری کنم حالا میگم نه وپشیمون شده اون باید پای کاری که کرده بمونه
- اون میگه من مقصر نیستم به عقیده ای منم اون یه اتفاق بود آقا جون نه گیسو مقصره نه یاشار
آقا جون : مقصره باید تاوان کارشو پس بده
تو چشام نگاه کرد وگفت : چرا مخالف ازدواجی ؟
از سوالش جا خوردم خودمم نمی دونم چرا ولی الان به هیچ وجع شرایط ازدواج رو نداشتم
- نمی تونم آقا جون شاید مسخره باشه سن من در اون حدی نیست که حرفی از عشق وعاشقی
آقا جون لبخندی زد وگفت : عشق وعاشقی به سن وسال نیست بعدشم باباجان مگه تو چند سالت من که همش فکر می کنم تو ویاشار یه سن باشید ..ببین بابا جان پدر ومادرت آرزوشونه تو سروسامون بگیری وقتی حرف ازدواجتو زدیم استقبال کرد ولی وقتی گلین رو پیشنهاد دادم زن عموت وبابات به شدت مخالفت کردن ..می دونی که چرا ؟
- بله می دونم دارن تلافی گذشته های خودشون رو می کنن دوست ندارم اینو بگم آقا جون ولی لازمه بدونید اونی که گلین دلش پیشش گیره همونه که گیسو رو میخواسته والان مخالفه ...
آقا جون اخمی کرد وگفت : یعنی ...
- بله آقا جون برای همین مخالفم بهتره یکم زمان بدیداینجوری بهتره
آقا جون لبخندی زد وگفت : کاش زودتر می گفتی ولی نمی دونم دلیل مخالفت یاشار برای چیه ؟!
سکوت کردم نمی خواستم بگم یاشار به دختر کوچلوشون علاقه داره به گیسوی که به من دل بسته که دلم از جنس سنگ شده
# پارت صد ونوزده...
آریا:
چرا آقا جون اسرار به این وصلت داشت رو جوابش رو نمی دونستم زن عمو معلوم بود از اومدن من ناراضی که بلند شد ورفت طبقه ای بالا گلینم که از تو آشپزخونه بیرون نیومد عمو رو هم نمی دیدم این شرایط خوب بود ومی تونستم با آقا جون حرف بزنم
خیره به فنجون چای بودم که خانم جون گفت : میخوای چیزی بگی مادر
سرمو بلند کردم وخانم جون رو نگاه کردم که گفت : اگه بخاطر حرفای آقا جونت اومدی که حرف بزنی هنوز زوده
- من جوابم رو قبلا هم گفتم .جواب خانواده عمو هم معلومه
آقا جون اخم ریزی کرد وگفت : این جوابته ؟!
- جوابم کاملا معلومه می بینید که
خانم جون گفت : اینجوری نمیشه از اولم کارت اشتباه بود
اینو به آقا جون گفت وبلند شد رفت اتاقشون آقا جون یکم فکر کرد وگفت : فکر نمی کردم اینجوری بشه فکر نمی کردم رو حرفم حرف بزنید وحالا که اینجوری میخواید منم حرفی ندارم یاشار خودش از من خواسته گیسو رو براش خواستگاری کنم حالا میگم نه وپشیمون شده اون باید پای کاری که کرده بمونه
- اون میگه من مقصر نیستم به عقیده ای منم اون یه اتفاق بود آقا جون نه گیسو مقصره نه یاشار
آقا جون : مقصره باید تاوان کارشو پس بده
تو چشام نگاه کرد وگفت : چرا مخالف ازدواجی ؟
از سوالش جا خوردم خودمم نمی دونم چرا ولی الان به هیچ وجع شرایط ازدواج رو نداشتم
- نمی تونم آقا جون شاید مسخره باشه سن من در اون حدی نیست که حرفی از عشق وعاشقی
آقا جون لبخندی زد وگفت : عشق وعاشقی به سن وسال نیست بعدشم باباجان مگه تو چند سالت من که همش فکر می کنم تو ویاشار یه سن باشید ..ببین بابا جان پدر ومادرت آرزوشونه تو سروسامون بگیری وقتی حرف ازدواجتو زدیم استقبال کرد ولی وقتی گلین رو پیشنهاد دادم زن عموت وبابات به شدت مخالفت کردن ..می دونی که چرا ؟
- بله می دونم دارن تلافی گذشته های خودشون رو می کنن دوست ندارم اینو بگم آقا جون ولی لازمه بدونید اونی که گلین دلش پیشش گیره همونه که گیسو رو میخواسته والان مخالفه ...
آقا جون اخمی کرد وگفت : یعنی ...
- بله آقا جون برای همین مخالفم بهتره یکم زمان بدیداینجوری بهتره
آقا جون لبخندی زد وگفت : کاش زودتر می گفتی ولی نمی دونم دلیل مخالفت یاشار برای چیه ؟!
سکوت کردم نمی خواستم بگم یاشار به دختر کوچلوشون علاقه داره به گیسوی که به من دل بسته که دلم از جنس سنگ شده
۱۷.۶k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.