یه لیوان آب یخ خورد، بغضش و قورت داد و با صدایی لزون گفت:
یه لیوان آب یخ خورد، بغضش و قورت داد و با صدایی لزون گفت:
«میگما، چرا ما بلد نیستیم؟ چطوریاست اصلا که بقیه میرن یهو؟ اصلا چی میشه که یکی میره؟ ساکت و بیخبر. مثل وصل شدن پاییز به زمستون. عجیب نیست؟ که وسط خنده ها و دوست داشتنا و کرور کرور خاطره یهو میای بگی فلانی، بریم انقلاب قدم بزنیم به یاد فلان روز؟ بعد میبینی ای دل غافل، یه چند وقتی هست که گذاشته و رفته. یه چند وقتی هست که دلش نیست با تو و قدم زده تنهایی انقلاب و. یه چند وقتی هست جاش خالیه و تو ندیدی، نخواستی که ببینی! بعد واقعیت مثل پتک میکوبه تو سر، نه سر نه، وسط وسط قلبمون!
میگم چطوریاست که ما بلد نیستیم؟ چطوریاست که ماها رفتنمون با داد و هواره؟ مگه بلد نیستیم تو سکوت بریم؟ مگه خدا اون پای رفتن و به ماهام نداده؟ اصلا مگه غیر ازینه که ماها داد میزنیم تا یکی دستمون و بگیره و فقط بگه «نرو»؟ مگه چقدر سخت شده گفتن این یه کلمه این روزا؟ مگه غیر ازینه که میخوایم یکی شونه هامون وبگیره و نذاره از بغض بلرزیم؟ غیر ازینه که ما دلمون یه چای میخواد، که برامون بیاره و بشینه جلومون آروم بگه «خب! حالا یکم خسته باش، بشین، حالا تو بگو. من اومدم تا تورو بشنوم، بگو جانم.»
مگه یه آغوش امن چقدر گرون شده این روزا؟ مگه ما دیوونه ها با چی خوشیم؟
تو میدونی؟»
#بخون🍓
«میگما، چرا ما بلد نیستیم؟ چطوریاست اصلا که بقیه میرن یهو؟ اصلا چی میشه که یکی میره؟ ساکت و بیخبر. مثل وصل شدن پاییز به زمستون. عجیب نیست؟ که وسط خنده ها و دوست داشتنا و کرور کرور خاطره یهو میای بگی فلانی، بریم انقلاب قدم بزنیم به یاد فلان روز؟ بعد میبینی ای دل غافل، یه چند وقتی هست که گذاشته و رفته. یه چند وقتی هست که دلش نیست با تو و قدم زده تنهایی انقلاب و. یه چند وقتی هست جاش خالیه و تو ندیدی، نخواستی که ببینی! بعد واقعیت مثل پتک میکوبه تو سر، نه سر نه، وسط وسط قلبمون!
میگم چطوریاست که ما بلد نیستیم؟ چطوریاست که ماها رفتنمون با داد و هواره؟ مگه بلد نیستیم تو سکوت بریم؟ مگه خدا اون پای رفتن و به ماهام نداده؟ اصلا مگه غیر ازینه که ماها داد میزنیم تا یکی دستمون و بگیره و فقط بگه «نرو»؟ مگه چقدر سخت شده گفتن این یه کلمه این روزا؟ مگه غیر ازینه که میخوایم یکی شونه هامون وبگیره و نذاره از بغض بلرزیم؟ غیر ازینه که ما دلمون یه چای میخواد، که برامون بیاره و بشینه جلومون آروم بگه «خب! حالا یکم خسته باش، بشین، حالا تو بگو. من اومدم تا تورو بشنوم، بگو جانم.»
مگه یه آغوش امن چقدر گرون شده این روزا؟ مگه ما دیوونه ها با چی خوشیم؟
تو میدونی؟»
#بخون🍓
۴.۱k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.