رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۷۵
بعد اصلحرو انداختم بعد رفتم سمت جونگ کوک و بغلش کردم من:جونگ کوک ببخشید روت اصلحه کشیدم واقعا معذرت میخوام کوک:گائولم گریه نکن بعد تهیونگ داد زد گفت جونگ کوک بعد منم دیدم جکسون رو کوک اصلحه کشید افتادم جلو اصلحه زد و تیر خورد به شیکمم کوک:گائول من:آه بعد افتادم رو زمین جونگ کوک گرفتم کوک:گائول گائول چرا خودتو انداختی وسط دختره ی احمق بعد جونگ کوک اصلحرو از رو زمین برداشت یه نگاه به جکسون کرد و شلیک کرد به قلب جکسون و مرد بعد اصلحرو انداخت که بیهوش شدم
از زبون جونگ کوک
دیدم بیهوش شد من:گائول نه گائول چشمات و باز کن من:تهیونگ چرا وایسادی کمک کن ببریمش بیمارستان تهیونگ:خیله خوب بعد بلندش کردم بردمش میدوییدم بعد پلیسا ریختن و همه ی اونا رو دستگیر کردن گائولو گذاشتم تو ماشین تهیونگ پشت فرمون نشست و منم پشت نشستم و گائولم تو دستم بود من:گائولم طاقت بیار فقط یکم طاقت بیار بعد رسیدیم به بیمارستان و بردمش تو و پرستارا اومدن بردنش منم میرفتم اینور و اونور تهیونگ:جونگ کوک آروم باش اون خوب میشه من:چجوری آروم باشم بخاطر من تیر خورد تهیونگ اگه بمیره خودمو میکشم تهیونگ:اون نمیمیره اون بخاطر تو میمیمونه گائول قوی تر از این هاست کوک:میدونم بعد دکتر اومد من:دکتر چی شد دکتر:خوشبختانه زودتر آوردینش و ما تونستیم گولوله رو در بیاریم و جلوی خونریزیو بگیریم من:یعنی حالش خوبه دکتر:بله ولی اگه دیرتر میرسیدید نمیشد براش کاری کرد من:خیلی ممنون بعد رفت تهیونگ:دیدی گائول دختره قوی ایه من:میخوام ببینمش بعد چند دقیقه بردنش آی سی یو من:دکتر میتونم ببینمش دکتر:میتونید فقط برا چند دقیقه زیادم خستش نکنید من:باشه رفتم تو اتاق گائول کنارش نشستمو دستشو گرفتم من:بهت بگم از احمقم احمق تری چرا پریدی وسط کاش من به جای تو تیر میخوردم اگه میمیردی چی من چیکار میکردم من میمردم بدون تو یه روزم دووم نمیارم چه برسه به چهار روز من:گائول چشماتو باز کن میخوام چشماتو ببینم گائول لطفا چشماتو وا کن بعد دستشو گرفته بودم و دستشو میبوسیدم یهو انگار حرف زد گائول:ج ج جونگ ک ک ک کوک ا ا یییینننجااااییییی من:گائولم آره من اینجام پیشتم قربون چشمات بشم گائول:نننننگاه کککککن لللللبات چچچچچیشده هههههههمشم ببببخاطر مممممن ببببببود کوک:نه بخاطر تو نبود گائول:بببببببخشید رررررروت اااااصلحه کککککشیدم من:گائول حرف نزن به خودت فشار نیار بد جور نفس نفس میزد من:گائول چرا اینجوری نفس میکشی حالت خوبه گائول:هه خخخخوبم چچچچچیزی نیست هه من:گائول تو حالت خوبه بدجور نفس نفس نفس میزد من:گائول😦 من:هه هه هه چچچچیزیم نیست فففففدات شم دستشو گرفته بودم که دستگاه گفت بوقققققق و دستش افتاد من:گائول نه گائول
از زبون جونگ کوک
دیدم بیهوش شد من:گائول نه گائول چشمات و باز کن من:تهیونگ چرا وایسادی کمک کن ببریمش بیمارستان تهیونگ:خیله خوب بعد بلندش کردم بردمش میدوییدم بعد پلیسا ریختن و همه ی اونا رو دستگیر کردن گائولو گذاشتم تو ماشین تهیونگ پشت فرمون نشست و منم پشت نشستم و گائولم تو دستم بود من:گائولم طاقت بیار فقط یکم طاقت بیار بعد رسیدیم به بیمارستان و بردمش تو و پرستارا اومدن بردنش منم میرفتم اینور و اونور تهیونگ:جونگ کوک آروم باش اون خوب میشه من:چجوری آروم باشم بخاطر من تیر خورد تهیونگ اگه بمیره خودمو میکشم تهیونگ:اون نمیمیره اون بخاطر تو میمیمونه گائول قوی تر از این هاست کوک:میدونم بعد دکتر اومد من:دکتر چی شد دکتر:خوشبختانه زودتر آوردینش و ما تونستیم گولوله رو در بیاریم و جلوی خونریزیو بگیریم من:یعنی حالش خوبه دکتر:بله ولی اگه دیرتر میرسیدید نمیشد براش کاری کرد من:خیلی ممنون بعد رفت تهیونگ:دیدی گائول دختره قوی ایه من:میخوام ببینمش بعد چند دقیقه بردنش آی سی یو من:دکتر میتونم ببینمش دکتر:میتونید فقط برا چند دقیقه زیادم خستش نکنید من:باشه رفتم تو اتاق گائول کنارش نشستمو دستشو گرفتم من:بهت بگم از احمقم احمق تری چرا پریدی وسط کاش من به جای تو تیر میخوردم اگه میمیردی چی من چیکار میکردم من میمردم بدون تو یه روزم دووم نمیارم چه برسه به چهار روز من:گائول چشماتو باز کن میخوام چشماتو ببینم گائول لطفا چشماتو وا کن بعد دستشو گرفته بودم و دستشو میبوسیدم یهو انگار حرف زد گائول:ج ج جونگ ک ک ک کوک ا ا یییینننجااااییییی من:گائولم آره من اینجام پیشتم قربون چشمات بشم گائول:نننننگاه کککککن لللللبات چچچچچیشده هههههههمشم ببببخاطر مممممن ببببببود کوک:نه بخاطر تو نبود گائول:بببببببخشید رررررروت اااااصلحه کککککشیدم من:گائول حرف نزن به خودت فشار نیار بد جور نفس نفس میزد من:گائول چرا اینجوری نفس میکشی حالت خوبه گائول:هه خخخخوبم چچچچچیزی نیست هه من:گائول تو حالت خوبه بدجور نفس نفس نفس میزد من:گائول😦 من:هه هه هه چچچچیزیم نیست فففففدات شم دستشو گرفته بودم که دستگاه گفت بوقققققق و دستش افتاد من:گائول نه گائول
۳۰.۸k
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.