رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۷۶
منو بردن بیرون من:نه گائول نه خواهش میکنم لطفا من بدون تو نمی تونم به خدا نمی تونم گائول افتادم رو زمین گریه گریه موهامو چنگ میزدم نفسم بالا نمیومد تهیونگ:جونگ کوک گائول برگشت آروم باش من:ب ب برگشت تهیونگ:آره بعد پاشدم دکترا رفتن منم رفتم تدوباره پیشش من:گائول افتادم رو تختش به گریه من:چرا اینکارو کردی میدونی من بدون تو نمیتونم ولی خوبه که الان برگشتی من بدون تو یه لحظم نمی تونم تو جونت به جون من وصل وقتی تو بمیری منم میمیرم گائول:جونگ کوک نگران نباش من از پیشت نمیرم الان که دیگه اون مرتیکه نیست من همیشه کنارتم همیشه من:عزیزدلم نفسم داشتم میمیردم گائول:خدانکنه زندگیم اینجوری حرف نزن من:خیلی خوشحالم برگشته گائول:من همیشه برمیگردم چون نمیخوام تنهات بزارم
جی.گ:خوب بچه ها اینم از پارت ها بقیش فردا خوابم میاد خیلی بای تا فردا😊❤❤❤
.
جی.گ:خوب بچه ها اینم از پارت ها بقیش فردا خوابم میاد خیلی بای تا فردا😊❤❤❤
.
۱۲.۳k
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.