عشق در مافیا جئون کوک و تیانا
پارت 1
از زبان تیانا: وقتی فهمیدم پدرم ،مادرم روکشته حالم بد شد از خونه زدم بیرون بارون میومد منم اشکام بی اختیار می ریختن حالم بد بود با خودم گفتم خدایا چرا اینطوری شد من مامانم رو دوست داشتم، داشتم با خودم حرف میزدم که یک دفعه ضربه ای به سرم خورد و بیهوش شدن نکته( تیانا پلیس بوده و دنبال مافیاها می گشته.
از زبان جئون کوک: دستور دادم اون دختره رو بیارن بعد چند ساعت این دختره را آوردن دختره بیهوش بود ههه این دختر داره دنبال ما میگرده باید به فهمم که چیا از مون فهمیده نگاه به صورتش کردم شکل هانابود صورت سفید یخی، لبای پفکی و موهاش که سیاه بودن نکته( هانا خواهر جئون کوک بود که به دست پلیس ها کشته شد و از اون به بعد جئون کوک خشن و بیرحم شد) یک دفعه به هوش امد گفت من کجام؟ چه اتفاقی افتاد؟ تو کی هستی ؟
ببخشید کم هست ولی از پارت بعد جالب و پیشتر میشه بابای 🙋
از زبان تیانا: وقتی فهمیدم پدرم ،مادرم روکشته حالم بد شد از خونه زدم بیرون بارون میومد منم اشکام بی اختیار می ریختن حالم بد بود با خودم گفتم خدایا چرا اینطوری شد من مامانم رو دوست داشتم، داشتم با خودم حرف میزدم که یک دفعه ضربه ای به سرم خورد و بیهوش شدن نکته( تیانا پلیس بوده و دنبال مافیاها می گشته.
از زبان جئون کوک: دستور دادم اون دختره رو بیارن بعد چند ساعت این دختره را آوردن دختره بیهوش بود ههه این دختر داره دنبال ما میگرده باید به فهمم که چیا از مون فهمیده نگاه به صورتش کردم شکل هانابود صورت سفید یخی، لبای پفکی و موهاش که سیاه بودن نکته( هانا خواهر جئون کوک بود که به دست پلیس ها کشته شد و از اون به بعد جئون کوک خشن و بیرحم شد) یک دفعه به هوش امد گفت من کجام؟ چه اتفاقی افتاد؟ تو کی هستی ؟
ببخشید کم هست ولی از پارت بعد جالب و پیشتر میشه بابای 🙋
۳۶.۶k
۱۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.