همه شب با دلم کسی می گفت. سخت آشفته ای زدیدارش. صبحدم با
همه شب با دلم کسی می گفت. سخت آشفته ای زدیدارش. صبحدم با ستارگان سپید ، می رود،می رود،نگهدارش. من به بوی تو رفته از دنیا. بی خبر از فریب فرداها. روی مژگان نازکم می ریخت ،چشمهای تو چون غبار طلا. تنم از حس دستهای تو داغ. می شکفتم زعشق و می گفتم. هرکه دلداده شد به دلدارش. ننشیند به قصد آزارش برود ،چشم من به دنبالش. برود،عشق من نگهدارش. آه اکنون تو رفته ای و غریب. سایه می گسترد به سینه راه. نرم نرمک خدای تیره ی غم می نهد پا به معبد نگاه می نویسد به روی هر دیوار آیه هایی همه سیاه سیاه
۱.۷k
۱۲ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.