خانه دوست کجاست ؟در فلق بود که پرسید سوار. آسمان مکثی کرد
خانه دوست کجاست ؟در فلق بود که پرسید سوار. آسمان مکثی کرد. رهگذر شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها خندید. وبه انگشت نشان داد سپیداری وگفت :نرسیده به درخت،کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتراست. و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبیست. می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سربه در می آرد. پس به سمت گل تنهایی می پیچی. دو قدم مانده به گل پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی. وتوراترسی شفاف فرا می گیرد. در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا جوجه بردارد از لانه نور. واز او میپرسی خانه دوست کجاست
۴.۳k
۱۲ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.