جی هو و جونگ کوک پارت ۹
با یجی حرف زدم کارمون تموم شد وقتی رفت اروم به جونگ کوک نگاه کردم جونگ کوک اروم اروم داست بهم نزدیک میشد گفتم من:جونگ کوک . عشقم . عزیز دلم بریم گل بچینیم فدات شم جونگ کوک خیلی عصبی و منحرفانه ی نفس بیرون داد و گفت باشه و رفتیم عصر بود شب برگشتیم ی عالمه گل جمع کرده بودیم جونگ کوک کاری باهام نداشت باهام حرف نمیزد فکر کردم ازم ناراحت شده از عمد همه کارامو انجام دادم عطرمو درست کردم حموممو رفتم مسواک زدم موهامو درست کردم شام خوردم دیگه بیکار بیکار بودم جونگ کوک تو حال بود منم تو اتاق رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم صداش کردم من:جونگ کوووک عشقم کوک:بله من :ی دقیقه بیا کارت دارم کوک اومد پیشم من:ازم ناراحتی؟کوک:نه من :بیا روی تخت کوک:من الان خوابم نمیاد من:میخام بغلت کنم خو:(اومد بعد رفتم توی بغلش هنوز لباسشو در نیاورده بود چون میدونستم شبا لخت میخابه ی بوس روی گونش کردم و بعد یکی یکی دکمه های لباسشو باز کردم بعد درش اوردم شلوارشم بیرونی بود برای همین نمیخاستم شلوارشو در بیارم فقط کمر بندشو باز کردم که سختش نباشه لباس خودمم راحت بود فقط دکمه بالاشو باز کردم که راحت باشم ی بوس روی شونش گذاشتم و گفتم من:اینجوری نکن دیگه مگه نباید فردا بریم عکس برداری خوب باید روحیمونم خوب باشه کوک:تو که میدونی من جی میخام من:واقعا میخای اون کارو کوک:صد درصد من :باشه من امادم کوک:چی؟ من :امادم دیگه میتونیم شروع کنیم البته اگه مشکلی نداشته باشی تو کوک:من که مشکلی ندارم من اروم اروم رفتم سمت لباش و بعد لباشو بوسیدم اونم همراهیم کرد بعدش رفت سمت دکمه های لباسم لباس زیر نداشتم دکمه های لباسمو یکی یکی باز کرد بعد به سینه هام دست میزد و ماساژ میداد و نشگون میگرفت لباشو از رو لبام برداشت و رفت سمت سینه هام سینه هامو لیس میزد و میخورد همون جوری هم شلوارمو در میاورد خودشم شلوارشو در اورد و عضوشو کوبید توم و بعد دوباره لبامو بوسید همش میکوبید دوباره رفت سمت سینه هام من : اههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه جونگ کوووووووووووووووووک اروممممممممممم نکووووووووووووووووب اینو که گفتم سفت تر کوبید همش میکوبید دو یه ساعت میکوبید بغد عضوشو در آورد پتورو کشید روم من:اههه جونگ کوک حرم دادی کوک:بستگی به خودت داست یا قهر بودن من یا همین درد من:اهه خداقل سینه هامو نمیکندی خندید بخاطر این کار گرمم بود پتو هم روم بود پتو رو زدم کنار سینه هام معلوم شد من:واقاا خیلی گرمه حداقل روی بالا تنم نباشه کوک دوبارخ داشت منحرف میشد ی نکاهی بشه کردم داشت به سینه هام نگاه میکرد منم ی نفسی کشیدم و پتو رو کشیدم روم کوک: بکش پایین نترس پتو رو کنار زد رفتم بغلش من:سایزت خیلی بزرگه کوک: هوم واقعا من: اره
۶۷.۰k
۰۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.