یه جوون ، که پدر شد و پر زد و دخترکش رو ندید
یه جوون ، که پدر شد و پر زد و دخترکش رو ندید
دختری ، که پدر رو ندید و آغوش پدر نچشید
یه پدر ، بیست و چند ساله و چند ماهه چشماشو دوخته به در
مادری ، منتظر واسه دیدن قامت و روی پسر
یه پلاک ، از دل خاک ........
عشق یعنی یه پلاک ، که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید ، با لبای تشنه سینه چاک
خیلی سختهاااا طعم پدر رو نچشیدن
ازین آدما زیاد دیدم
که تاوان چیزایی که نبایدو میدن
سخته طعم پدر رو نچشیدن
سالگرد یکی ازین مردای بزرگه امروز
حسی موجود نیس چون ندیدمش اما تعریفشو خیلی شنیدم
خدا به دخترش صبر بده!!!
پ.ن
زیاد به متن توجه نکن!!
برا دل خودم بود
دختری ، که پدر رو ندید و آغوش پدر نچشید
یه پدر ، بیست و چند ساله و چند ماهه چشماشو دوخته به در
مادری ، منتظر واسه دیدن قامت و روی پسر
یه پلاک ، از دل خاک ........
عشق یعنی یه پلاک ، که زده بیرون از دل خاک
عشق یعنی یه شهید ، با لبای تشنه سینه چاک
خیلی سختهاااا طعم پدر رو نچشیدن
ازین آدما زیاد دیدم
که تاوان چیزایی که نبایدو میدن
سخته طعم پدر رو نچشیدن
سالگرد یکی ازین مردای بزرگه امروز
حسی موجود نیس چون ندیدمش اما تعریفشو خیلی شنیدم
خدا به دخترش صبر بده!!!
پ.ن
زیاد به متن توجه نکن!!
برا دل خودم بود
۳.۰k
۲۴ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.