84
#84
عشق ووفش💙♾️💜
نیکا: هوف باشع
رفتم اونور تر اومد رو تخت دستاسو دور کمرم حلق زد منم دستمو گذاشتم رو سینش و سرمم گذاشتم رو سینش و خایدیم
صبح چشامو باز کردم دیدم خابه که دکتر اومد
دکتر: صب بخیر بهترید
نیکل: صب بخیر بله بهترم
دکتر: خب مرخصید شما
نیکا: بلشع ممنون قبلش همسرمو بیدار کنم میریم
دکتر: باشه بلا به دور
نیکا:دکنر رف
ارسلان ارسلان عشقم چشاتو وا کن دیگه بریم خونه
ارسلان: عوم نیکا بزار بخابم
نبکا: بریم خونه هرچقد خاسی بخاب
ارسلان: پففف
بلند شدم سرش تو بغلم بود
خب بریم
عه تخت اومدم پایین نیکا عم کمکش کردم و اومد
نیکا: رفنیم خونه
نشستم زو کاناپه که ارسلان با چشمای قرمز اومد کنارم سرسو گذاشت ذو سینم و خابید
نیکا: پفقققققق
چن ساعت بعد اقا بیدار شد و همینجور گذشت تا چن هفته بخیه هامم کشیدم و خوب بودم که رفتم خموم و میخاسم موهامو ببافم
ارسلان
ارسلان: جانم
نیکا: بلندی مو ببافی
ارسلان: ار
نیکا: خب از منو بباف
ارسلان: چش
نشستم و شروع کردم به بافتن موهاش
نیکا: تو که خاهر نداشتی پس از مجا بلد بودی
ارسلان: چرا خاهر داشتم
نیکا:
60 کام. 💙♾️💜
عشق ووفش💙♾️💜
نیکا: هوف باشع
رفتم اونور تر اومد رو تخت دستاسو دور کمرم حلق زد منم دستمو گذاشتم رو سینش و سرمم گذاشتم رو سینش و خایدیم
صبح چشامو باز کردم دیدم خابه که دکتر اومد
دکتر: صب بخیر بهترید
نیکل: صب بخیر بله بهترم
دکتر: خب مرخصید شما
نیکا: بلشع ممنون قبلش همسرمو بیدار کنم میریم
دکتر: باشه بلا به دور
نیکا:دکنر رف
ارسلان ارسلان عشقم چشاتو وا کن دیگه بریم خونه
ارسلان: عوم نیکا بزار بخابم
نبکا: بریم خونه هرچقد خاسی بخاب
ارسلان: پففف
بلند شدم سرش تو بغلم بود
خب بریم
عه تخت اومدم پایین نیکا عم کمکش کردم و اومد
نیکا: رفنیم خونه
نشستم زو کاناپه که ارسلان با چشمای قرمز اومد کنارم سرسو گذاشت ذو سینم و خابید
نیکا: پفقققققق
چن ساعت بعد اقا بیدار شد و همینجور گذشت تا چن هفته بخیه هامم کشیدم و خوب بودم که رفتم خموم و میخاسم موهامو ببافم
ارسلان
ارسلان: جانم
نیکا: بلندی مو ببافی
ارسلان: ار
نیکا: خب از منو بباف
ارسلان: چش
نشستم و شروع کردم به بافتن موهاش
نیکا: تو که خاهر نداشتی پس از مجا بلد بودی
ارسلان: چرا خاهر داشتم
نیکا:
60 کام. 💙♾️💜
۲۹.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.