دوری از من… دوری
دوری از من… دوری
نه یک قدم…نه یک شهر… که فرسنگ ها دوری…
نمی شناسیم در حالی که من… من عاشق تر از آن هایم که با شنیدن صدایت از چند متریشان فریاد شادی سر می دهند… حتی عاشق تر از آنان که زانو زده دست هایت رو می بوسند…
آنان که اشک هایشان با دیدن چهره بی همتایت روان می شود و انان که در لحظه ی دیدار با تو چشم هایشان سیاهی می رود و دنیا دور سرشان می چرخد…
آری…
من از همه ی اینان عاشق ترم بانو اما… صد هزار بار افسوس که نمی شناسیم…نمی شناسیم!! :'(
نه یک قدم…نه یک شهر… که فرسنگ ها دوری…
نمی شناسیم در حالی که من… من عاشق تر از آن هایم که با شنیدن صدایت از چند متریشان فریاد شادی سر می دهند… حتی عاشق تر از آنان که زانو زده دست هایت رو می بوسند…
آنان که اشک هایشان با دیدن چهره بی همتایت روان می شود و انان که در لحظه ی دیدار با تو چشم هایشان سیاهی می رود و دنیا دور سرشان می چرخد…
آری…
من از همه ی اینان عاشق ترم بانو اما… صد هزار بار افسوس که نمی شناسیم…نمی شناسیم!! :'(
۶۸۸
۰۶ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.