پیش از اینکه واپسین عصر را برارم پیش از اینکه پرده فرو اف
پیش از اینکه واپسین عصر را برارم پیش از اینکه پرده فرو افتد، پیش از پژمردن آخرین گل...
برانم که زندگی کنم، برانم که عشق بورزم، برانم که باشم در این جهان ظلمانی، نزد کسانی که نیازمند منن کسانی که نیازمند ایشانم...
کسانی که ستایش انگیزند تا دریابم شگفتی کنم تا بازشناسم که میتوانم باشم که میخواهم باشم، تا روزها بی ثمر نماند ساعتها جان یابد لحضه ها گرانبار شود هنگامی که میخندم هنگامی که میگریم هنگامی که لب فرو میبندم، در سفرم به سوی تو به سوی خود به سوی خدا که راهیست ناشناخته پرخار ناهموار، راهی که باری در آن گام میگذارم که قدم نهاده ام و سر بازگشت ندارم، بی آنکه دیده باشم شکوفایی گلها را، بی آنکه شنیده باشم خروش رودها را، بی آنکه به شگفت درآیم از زیبایی حیاط، اکنون مرگ میتواند فراز آید اکنون میتوانم به راه افتم، اکنون میتوانم بگویم که زندگی کرده ام...
برانم که زندگی کنم، برانم که عشق بورزم، برانم که باشم در این جهان ظلمانی، نزد کسانی که نیازمند منن کسانی که نیازمند ایشانم...
کسانی که ستایش انگیزند تا دریابم شگفتی کنم تا بازشناسم که میتوانم باشم که میخواهم باشم، تا روزها بی ثمر نماند ساعتها جان یابد لحضه ها گرانبار شود هنگامی که میخندم هنگامی که میگریم هنگامی که لب فرو میبندم، در سفرم به سوی تو به سوی خود به سوی خدا که راهیست ناشناخته پرخار ناهموار، راهی که باری در آن گام میگذارم که قدم نهاده ام و سر بازگشت ندارم، بی آنکه دیده باشم شکوفایی گلها را، بی آنکه شنیده باشم خروش رودها را، بی آنکه به شگفت درآیم از زیبایی حیاط، اکنون مرگ میتواند فراز آید اکنون میتوانم به راه افتم، اکنون میتوانم بگویم که زندگی کرده ام...
۲.۱k
۱۳ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.