MY ABORTIVE LOVE p15
یونا ویو*
دوماهی از اون ماجرا گذشته و اخرین دیدارمون توی دادگاه بود از اون به بعد نه تماسی نه پیامی
دیگه نمیتونم مث قبل نشون بدم که بعد جدا شدن هیچ آسیبی ندیدم همه یه جورایی از دستم خسته شدن حق دارن خیلی اذیتشون میکنم مخصوصا مامانمو هر روز اون دعواها الکی سر چیزای پوچ،خودمم خسته شدم میخوام بمیرم و راحت شم ولی خب هنوز یه امیدی برا زنده موندن دارم اونم فندق کوچولوی اوپاس اسمشو میا گذاشتن خیلی خیلی نازه و مث باباش خیلی خیلی پر
سروصداعه😂
الان تقریبا یک ماهشه واقعا دوسش دارم.
یونا:روی تختم نشسته بودم و همینجوری به سقف اتاق زل زده بودم که تلفنم زنگ خورد تعجب کردم اولش فک کردم جیسوعه برا همین بدون نگاه کردن به صفحه گوشی زود برداشتمش و گفتم:جیسوووووووووووووووو بالاخره زنگ زدیییییییییییی
؟ :خانم پارک من جیسو نیستم
یونا:اوا ببخشید اشتباه شد بفرمایید
؟ :خانم پارک میتونم ملاقاتتون کنم؟؟
یونا:ببخشید ولی من نتونستم بشناسمتون
میشه خودتون رو معرفی کنید
؟ :متاسفم ولی وقتی همو دیدیم
یونا(حوصلم سر رفته بود دلیل خوبی بود برای بیرون رفتن)
ادرسو میدین تا همو ببینیم
؟ :بله حتما........ آدرس پارک(یه چیزی فرض کنید لطفا😂)
یونا:ساعت چند اونجا باشم
؟ :من الان اینجام هر چه سریعتر باشه بهتره
یونا:الان؟؟؟
؟ :بله
یونا:تا نیم ساعت اونجام
؟ :ممنون
یونا(سریع رفتم و حاضر شدم و یه بلوز کاموایی و دامن پوشیدم دامنش یکم کوتاه بود ولی خو حس میکردم که شخصی که قراره ببینم نقش مهمی تو زندگیم داشته برا همین سعی کردم خوب به نظر بیام موهامو شونه کردم و سریع کیفمو برداشتم و بدو بدو رفتم پایین)
×:کجا به سلامتی🤨🤨چرا اینقد شیک و پیک کردی؟؟؟
یونا:دارم میرم بیرون
×:اینجوری؟؟؟
یونا:اشکالی داره
×:نکنه میخوای بری ها جونگو ببینی
یونا:اومااااااااااااا نمیخوای بفهمی اون رفته ما قرار نیس بهم برگردیم(با داد)
سریع از خونه خارج شد*
پارک یکم دور بود و نمیتونستم پیاده تا یه رب برسم برا همین تاکسی گرفتم تو راه یکم آرایش کردم تا زیاد معلوم نباشه شب نخوابیدم
وای خدا چه جیگر شدم😌😌(با صدای آروم)
راننده:خانم رسیدیم
یونا:خیلی ممنون بفرمایین
یونا(از ماشین پیاده شدم وارد پارک که شدن یاد خاطرات سه تامون افتادم من، جیسو و لونا میومدیم وقتی دبیرستانی بودیم البته لونا که نموند رفت خبریم ازش نشد جیسو هم که... به همون شماره زنگ زدم
؟ :بله
یونا:من الان تو ورودی پارکم
؟ :اوه خانم پارک خیلی زودنداشتمن انتظار نداشتم میشه بیاین کافه داخل پارک اونجا منتظرتونم...
دوماهی از اون ماجرا گذشته و اخرین دیدارمون توی دادگاه بود از اون به بعد نه تماسی نه پیامی
دیگه نمیتونم مث قبل نشون بدم که بعد جدا شدن هیچ آسیبی ندیدم همه یه جورایی از دستم خسته شدن حق دارن خیلی اذیتشون میکنم مخصوصا مامانمو هر روز اون دعواها الکی سر چیزای پوچ،خودمم خسته شدم میخوام بمیرم و راحت شم ولی خب هنوز یه امیدی برا زنده موندن دارم اونم فندق کوچولوی اوپاس اسمشو میا گذاشتن خیلی خیلی نازه و مث باباش خیلی خیلی پر
سروصداعه😂
الان تقریبا یک ماهشه واقعا دوسش دارم.
یونا:روی تختم نشسته بودم و همینجوری به سقف اتاق زل زده بودم که تلفنم زنگ خورد تعجب کردم اولش فک کردم جیسوعه برا همین بدون نگاه کردن به صفحه گوشی زود برداشتمش و گفتم:جیسوووووووووووووووو بالاخره زنگ زدیییییییییییی
؟ :خانم پارک من جیسو نیستم
یونا:اوا ببخشید اشتباه شد بفرمایید
؟ :خانم پارک میتونم ملاقاتتون کنم؟؟
یونا:ببخشید ولی من نتونستم بشناسمتون
میشه خودتون رو معرفی کنید
؟ :متاسفم ولی وقتی همو دیدیم
یونا(حوصلم سر رفته بود دلیل خوبی بود برای بیرون رفتن)
ادرسو میدین تا همو ببینیم
؟ :بله حتما........ آدرس پارک(یه چیزی فرض کنید لطفا😂)
یونا:ساعت چند اونجا باشم
؟ :من الان اینجام هر چه سریعتر باشه بهتره
یونا:الان؟؟؟
؟ :بله
یونا:تا نیم ساعت اونجام
؟ :ممنون
یونا(سریع رفتم و حاضر شدم و یه بلوز کاموایی و دامن پوشیدم دامنش یکم کوتاه بود ولی خو حس میکردم که شخصی که قراره ببینم نقش مهمی تو زندگیم داشته برا همین سعی کردم خوب به نظر بیام موهامو شونه کردم و سریع کیفمو برداشتم و بدو بدو رفتم پایین)
×:کجا به سلامتی🤨🤨چرا اینقد شیک و پیک کردی؟؟؟
یونا:دارم میرم بیرون
×:اینجوری؟؟؟
یونا:اشکالی داره
×:نکنه میخوای بری ها جونگو ببینی
یونا:اومااااااااااااا نمیخوای بفهمی اون رفته ما قرار نیس بهم برگردیم(با داد)
سریع از خونه خارج شد*
پارک یکم دور بود و نمیتونستم پیاده تا یه رب برسم برا همین تاکسی گرفتم تو راه یکم آرایش کردم تا زیاد معلوم نباشه شب نخوابیدم
وای خدا چه جیگر شدم😌😌(با صدای آروم)
راننده:خانم رسیدیم
یونا:خیلی ممنون بفرمایین
یونا(از ماشین پیاده شدم وارد پارک که شدن یاد خاطرات سه تامون افتادم من، جیسو و لونا میومدیم وقتی دبیرستانی بودیم البته لونا که نموند رفت خبریم ازش نشد جیسو هم که... به همون شماره زنگ زدم
؟ :بله
یونا:من الان تو ورودی پارکم
؟ :اوه خانم پارک خیلی زودنداشتمن انتظار نداشتم میشه بیاین کافه داخل پارک اونجا منتظرتونم...
۱۲.۲k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.