رامین احمدی
آقای "رامین احمدی" متخلص به "شوریده رومشکانی" شاعر و معلم لرستانی، زادهی ۲۰ مرداد ۱۳۶۴ خورشیدی در رومشکان است.
تحصیلات او کارشناس علوم اجتماعی و کارشناس ارشد علوم تربیتی (برنامهریزی آموزشی) و شاغل آموزش و پرورش پلدختر است و حدود ۲۵ سال به شعر و شاعری گرایش پیدا کرده و ۱۱ سال نیر مسئول انجمن ادبی رومشکان بوده است.
از ایشان دو کتاب مجموعه شعر به نامهای "قدیم سوار" به زبان لکی و لری و "دختر شهر باران" به زبان فارسی چاپ و منتشر شده است.
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
[آرزوی صدفها]
دیشب چرا روی صدفها ندیدمت
ای مه چرا به کوی صدفها ندیدمت
در آبروی هر خزه دنبال کوی تو
گشتم به آبروی صدفها ندیدمت
در سوی جوی تو به کدامین نشان روم
آخر چرا به جوی صدفها ندیدمت
دیگر شکستهام چو صبو در فغانِ تو
کِی محرم صبوی صدفها ندیدمت
ای گوهر از کجا به سراغت قدم زنم
با من بگو که توی صدفها ندیدمت
شاید چو قو به سوی تو یک لحظه پر زنم
کی قو به شستشوی صدفها ندیدمت
آخر دمی بدین دل دیوانه سر بزن
دیوانهام که سوی صدفها ندیدمت
منظور من از این همه دیوانگی تو بود
رفتم به مو به موی صدفها ندیدمت
آن دم که روی تو دو جهان روشن نمود
بودم به گفتوگوی صدفها ندیدمت
من صفحهی دلم چو نفس پاره پاره گشت
چون در صف نکوی صدفها ندیدمت
بر سِیلم از خرابیِ در آرزوی تو
حتی در آرزوی صدفها ندیدمت.
(۲)
[نای شکسته]
کجا نهان شدهای ای مرغ قفس ندیدهی من
چه سان بجویمت حال ای روح ز جان پریدهی من
بیتو گرفته و رفته تمام این دل و جانم
بیتو جوانه ندارد جان رمق بریدهی من
به یاد نام تو مستم به هر کرانه که باشم
به سوی روی توام ای عشق به جان خریدهی من
پیک فاصله گفتی که میآیم به سراغت
کنون چرا نیامدی ای از آستین خزیدهی من
نپر که گل پری بیتو توان جثه نماند
پری رخ شکرین، ای عقاب خون چشیدهی من
شکسته پردهی نایم، گسسته جمله وجودم
شکسته بال خفتهای مرغ دل رمیدهی من
نشسته "احمدی" از بس به سوگ چشم خمارت
نمانده آب به چشم، ای تمام دیدهی من.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
تحصیلات او کارشناس علوم اجتماعی و کارشناس ارشد علوم تربیتی (برنامهریزی آموزشی) و شاغل آموزش و پرورش پلدختر است و حدود ۲۵ سال به شعر و شاعری گرایش پیدا کرده و ۱۱ سال نیر مسئول انجمن ادبی رومشکان بوده است.
از ایشان دو کتاب مجموعه شعر به نامهای "قدیم سوار" به زبان لکی و لری و "دختر شهر باران" به زبان فارسی چاپ و منتشر شده است.
▪نمونهی شعر فارسی:
(۱)
[آرزوی صدفها]
دیشب چرا روی صدفها ندیدمت
ای مه چرا به کوی صدفها ندیدمت
در آبروی هر خزه دنبال کوی تو
گشتم به آبروی صدفها ندیدمت
در سوی جوی تو به کدامین نشان روم
آخر چرا به جوی صدفها ندیدمت
دیگر شکستهام چو صبو در فغانِ تو
کِی محرم صبوی صدفها ندیدمت
ای گوهر از کجا به سراغت قدم زنم
با من بگو که توی صدفها ندیدمت
شاید چو قو به سوی تو یک لحظه پر زنم
کی قو به شستشوی صدفها ندیدمت
آخر دمی بدین دل دیوانه سر بزن
دیوانهام که سوی صدفها ندیدمت
منظور من از این همه دیوانگی تو بود
رفتم به مو به موی صدفها ندیدمت
آن دم که روی تو دو جهان روشن نمود
بودم به گفتوگوی صدفها ندیدمت
من صفحهی دلم چو نفس پاره پاره گشت
چون در صف نکوی صدفها ندیدمت
بر سِیلم از خرابیِ در آرزوی تو
حتی در آرزوی صدفها ندیدمت.
(۲)
[نای شکسته]
کجا نهان شدهای ای مرغ قفس ندیدهی من
چه سان بجویمت حال ای روح ز جان پریدهی من
بیتو گرفته و رفته تمام این دل و جانم
بیتو جوانه ندارد جان رمق بریدهی من
به یاد نام تو مستم به هر کرانه که باشم
به سوی روی توام ای عشق به جان خریدهی من
پیک فاصله گفتی که میآیم به سراغت
کنون چرا نیامدی ای از آستین خزیدهی من
نپر که گل پری بیتو توان جثه نماند
پری رخ شکرین، ای عقاب خون چشیدهی من
شکسته پردهی نایم، گسسته جمله وجودم
شکسته بال خفتهای مرغ دل رمیدهی من
نشسته "احمدی" از بس به سوگ چشم خمارت
نمانده آب به چشم، ای تمام دیدهی من.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
۷.۴k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.