➖⃟♥️•• 𝒓𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 𝒑⁷⁷
_نگاشونن کننن
_چایونگ چتهههه؟
_نه اشک شوق بود
_اها
کوک خنده شو قورت داد
یهو زنگ در خورد
چایونگ بلند داد زد
_یانگهههه من باز میکنممم
و به سمت در هجوم برد منو کوک بهم خیره شدیم
_بنظرم یانگم قراره بره سر خونه زندگیش
و کوک پیشونیشو رو پیشونیم چسبوند
و بغلش کردم رو پاهاش نشسته بودم بلندم کرد
پاهامو دور کمرش حلقه کردم
بردتم و رو صندلی نشوندتم یانگ اومد تو
_سلام
کوک
_سلام کجا بودی؟
_رفتم پیش میا اون چیزیو که گفته بود ی بش بدم
_این وقت شب میدونی اگه چیزیت شده بود باید چیکا میکردیم دیوونه
پریدم وسط حرفشون
_خبببب
همه بهم نگا کردن
_هیچی فقط میخواستم غذا بیارم هی هیییی
بلند شدم رفتم سمت گاز
(پرش زمانی به وسط غذا خوردن)
همه در حال خوردن بود که یهو شروع کردم به حرف زدن
_چند روز پیش برام یه اتفاق بد افتاد
کوک بهم خیره شد
_خب من...حامله بودم...ولی از دستش دادم...
یانگ
_چی؟یعنی چی که از دستش دادی
چایونگ
_هی هی چیشد ... یهو حامله شدی یهو از دستش دادی؟همین؟
_نه اون فقط یه اشتباه بود...چیزی که همه مرتکبش میشن
کوک
_ساکت...همش تقصیر منه
دستمو گذاشتم رو کمر کوک
_تقصیر اون نیست
_پس تقصیر کیه؟
_تقصیر خودم
_هی چ...
_هیسسس من باید بهت میگفتم
_منم باید بهت اجازه حرف زدن میدادم
_کوک ساکت شو انقدم همه چیزو به خودت نگیر
_هی حواست باشه به کی میگی ساکت شووو
_...مثلا به کی میگم
_به من
_باشه مصتر جئون غذاتو بخور
یانگ و چایونگ هنوز تو شک مغذی بودن
یانگ و چایونگ رفته بودن نمیدونم کجا تو اتاق نشسته بودم و سرم تو گوشیم بود که یهو کوک اومد تو بهش نگا کردم یه شلوار مشکی مخملی با یه پیراهن مردونه مشکی خیلی بش پوشیده بود و زده بودنش تو شلوار استایلش خیلی خفن بود
_نصفه شبی کجا به سلامتی؟
_حوصلم سر رفته قراره برم بار امشب یانگ نمیاد میای بریم؟
_نه خودت برو
و سرمو دوباره بردم تو گوشیم
_سویوناااا به من نگا کن
_هوم؟
_تو میای بریم مگه نه؟
_کوک من تاحالا بار...
نزاشت حرفمو ادامه بدم
_میدونم میخواستی بگی میای آماده شو
_کوک...
_اماده میشی یا امادت کنم؟
_کووکککک
پرتم کرد رو تخت و در کمد دیواری روبه روی تختم باز کرد
_باشه باشه خودم آماده میشم هوففف
رفت بیرون رفتم روبه روی کمد دیواری وایسادم لباسایی که گذاشته بودم ته کمد و هیچوقت نتونستم بودم بپوشمشون رو از کمد در اووردم
_چایونگ چتهههه؟
_نه اشک شوق بود
_اها
کوک خنده شو قورت داد
یهو زنگ در خورد
چایونگ بلند داد زد
_یانگهههه من باز میکنممم
و به سمت در هجوم برد منو کوک بهم خیره شدیم
_بنظرم یانگم قراره بره سر خونه زندگیش
و کوک پیشونیشو رو پیشونیم چسبوند
و بغلش کردم رو پاهاش نشسته بودم بلندم کرد
پاهامو دور کمرش حلقه کردم
بردتم و رو صندلی نشوندتم یانگ اومد تو
_سلام
کوک
_سلام کجا بودی؟
_رفتم پیش میا اون چیزیو که گفته بود ی بش بدم
_این وقت شب میدونی اگه چیزیت شده بود باید چیکا میکردیم دیوونه
پریدم وسط حرفشون
_خبببب
همه بهم نگا کردن
_هیچی فقط میخواستم غذا بیارم هی هیییی
بلند شدم رفتم سمت گاز
(پرش زمانی به وسط غذا خوردن)
همه در حال خوردن بود که یهو شروع کردم به حرف زدن
_چند روز پیش برام یه اتفاق بد افتاد
کوک بهم خیره شد
_خب من...حامله بودم...ولی از دستش دادم...
یانگ
_چی؟یعنی چی که از دستش دادی
چایونگ
_هی هی چیشد ... یهو حامله شدی یهو از دستش دادی؟همین؟
_نه اون فقط یه اشتباه بود...چیزی که همه مرتکبش میشن
کوک
_ساکت...همش تقصیر منه
دستمو گذاشتم رو کمر کوک
_تقصیر اون نیست
_پس تقصیر کیه؟
_تقصیر خودم
_هی چ...
_هیسسس من باید بهت میگفتم
_منم باید بهت اجازه حرف زدن میدادم
_کوک ساکت شو انقدم همه چیزو به خودت نگیر
_هی حواست باشه به کی میگی ساکت شووو
_...مثلا به کی میگم
_به من
_باشه مصتر جئون غذاتو بخور
یانگ و چایونگ هنوز تو شک مغذی بودن
یانگ و چایونگ رفته بودن نمیدونم کجا تو اتاق نشسته بودم و سرم تو گوشیم بود که یهو کوک اومد تو بهش نگا کردم یه شلوار مشکی مخملی با یه پیراهن مردونه مشکی خیلی بش پوشیده بود و زده بودنش تو شلوار استایلش خیلی خفن بود
_نصفه شبی کجا به سلامتی؟
_حوصلم سر رفته قراره برم بار امشب یانگ نمیاد میای بریم؟
_نه خودت برو
و سرمو دوباره بردم تو گوشیم
_سویوناااا به من نگا کن
_هوم؟
_تو میای بریم مگه نه؟
_کوک من تاحالا بار...
نزاشت حرفمو ادامه بدم
_میدونم میخواستی بگی میای آماده شو
_کوک...
_اماده میشی یا امادت کنم؟
_کووکککک
پرتم کرد رو تخت و در کمد دیواری روبه روی تختم باز کرد
_باشه باشه خودم آماده میشم هوففف
رفت بیرون رفتم روبه روی کمد دیواری وایسادم لباسایی که گذاشته بودم ته کمد و هیچوقت نتونستم بودم بپوشمشون رو از کمد در اووردم
۷.۲k
۲۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.