< پارت ۲۷ >

ک جیمین ی بوس محکمی از گردن ا.ت گرفت و ا.ت رو دوباره بغل کرد...
جیمین : مگ من‌‌ میزارم بری؟ کور خوندی...
ا.ت : ولم کن ازت بدم میاد ( بازم زر زد)
جیمین : غلط کردی :/
ا.ت : بی ادب
جیمین : ی چی میگم بت بری ی گوشه عر بزنی
ا.ت : خر ( زر زیاد میزنه کرمم داره )
جیمین : دوست داری جزعی از خانوادمون بشی؟
ا.ت : .....
جیمین : دوست داری خون‌آشامت کنم؟ البته م سری پیش تا نصفه کارمو انجام دادم...متاسفانه
( ا.ت یهو از بغل جیمین خوشو کشید بیرون )
ا.ت : (با تعجب خیره شده بود ب جیمین )
جیمین : آره همون چیزی ک فکر می‌کنی
ا.ت با دستای ظریفش سیکسپک های جیمین رو هی چنگ میزد و عر میزد
ا.ت : جیمیناااااااا ( گریه)
جیمین : نکن داری تح*ریکم میکنی!
ا.ت یهو پاشد و روی جیمین خودش انداخت و ی گاز محکم از گردن جیمین گرفت
جیمین : اَیشششش لعنتی
ا.ت : اینم هدیه من ب تو ( خنده)
جیمین : عه اینجوریه بیا همچی گازت بگیرم ک بشینی خون گریه کنی
ا.ت : یَاااا ( زبون درازی کرد )
جیمین : ت صب کن ( میپره رو ا.ت)

/.....راوی ..../
آنقدر جیمین و ا.ت بهم پریدن و روهم دیگه کخ میریختن ک نفهمیدن چجوری خوابشون برده بود..
مث دوتا بچه گربه کنار هم خوابیده بودن ک با صدای کلید جیمین از خواب میپره.. ا.ت رو از روی خودش بلند میکنه و میزاره روی تخت ا.ت انقدر خوابش سنگین بود ک اصلا متوجه نشد جیمین بسمت در خروجی میره تا ببینه کیه ک کلید انداخته و در رو باز کرده شکاک بود و منتظر جلوی در بود ک ببینه کیه و کلا از بقیه یادش رفته بود ک یهو از حس اومد بیرون و دید ک اون وو و آیدنن
جیمین : اَیش لعنتی (عصبانی)
اون وو : چته تو
جیمین : ریدم ب خودم خوو ://
آیدن : 😂😂
آیدن : ا.ت کو؟
جیمین : خوابیده
آیدن : جدیدا زود زود میخوابه نکنه شبا تا صب بیداره!؟😈
جیمین : .....😐
اون وو : جیمین بوی خون ا.ت تو خونه پر شده
آیدن : جیمین ! شیییییی
آیدن : ا.ت کوووو؟
جیمین : هیششش خوابیده
(آیدن میره سمت اتاق پیش ا.ت و اون وو چنگی ب موهاش میزنه )
آیدن : فقط دعا کن آسیبی بهش نزده باشی( عصبانی)
جیمین با لبخند بزرگش میره سمت آشپزخونه تا ی چی بیاره با اون وو بخوره و بیخیال بیخیاله://
آیدن : ا.تتتت هویی
ا.ت : ایشش بزا بخوابم ( پتو رو میکشه رو صورتش ک جیمین میاد تا تبشو چک کنه بعد بره پیش اون وو ، جیمین پتو رو از ا.ت میگیره ک صدای ا.ت در میاد و با دیدن جیمین مکث میکنه )
ا.ت : آیدننن! ( ت ذهنش : شت جیمینه)
جیمین : واستا کو
ا.ت : چتونه اومدین بالا سر من😐
ا.ت : عه نکن پتومو بده
آیدن : جیمین گردنش چیکار کردی(بشدت عصبانی)
جیمین : دلم خواست گازش گرفتم
آیدن : جیمیییین
ا.ت : بس کنین دیگ بالا سر من هی زر میزنن
جیمین : اولا فکنم بهت یاد ندادن با بزرگترات چجوری حرف بزنی دوما مث یه دختر خوب واستا من تبتو چک کنم بابا ساییدی منو