مال من باش 𝙱𝙴 𝙼𝙸𝙽𝙴 𝒫𝒜ℛ𝒯 ۳
از دید کوک
ا.ترو گذاشتم توی تختم و لباساشو عوض کردم(منحرف)
(صبح)
+کی لباس منو عوض کردهههههههههههههههههههههههههههههههههه(از بالا جیغ میزنه)
_مننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن(از پایین داد میزنه)
+تو گوه خوردیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
_خفه شووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
+نمیخواممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
بادیگارد کوک:اه چقد جیغ میزنید(خوابالو)
+_دلمون میخواددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد(باهم)
بادیگارد:(دوباره خوابید)
اوکی ولی صدای ا.ت خیلی نازه دارم نمیتونمش!این حس خیلی عجیبه من تاحالا عاشق نشده بودم اما بازم خیلی خوشحال بودم
از دید ا.ت
من فک نمیکردم انقد کوک خوشگل باشههههههه خیلی کیوت و نازه اصلا اون چیزی که فک میکردم نیستتت چشماشششش عرررر دارم دیوونه میشم
از اتاق رفتم بیرون و پشماممم ریخت یه اتاق اونجا اندازه دوتا خونه ما بود
_بیا بشین صبحونه بخور
+اینجا؟
_اهوم
+ودف
_چیه؟
+هیچی
خواستم بشینم که کوک منو نشوند رو پای خودش
+یااا کوک
_کوفت کننننن
+چمسشوسمنم(غذا تو دهنشه نمیتونه حرف بزنه)
_اول بخور بعد حرف بزن چندش!
+عمتهطپطنتط
_گفتم اول بخور!
+باشهژننطن
_ریدم تو این زندگی
+عفت کلام
/ارباب کیم نامجون و جانگ هوسوک اومدن
_اون عوضیا اینجا چی میخوان؟(جیهوپ و نامجون دشمن خونی کوکن و مامان باباشو کش.تن)
+ارباب؟
_اهوم مگه نمیدونی
+نه
_بعدا برات تعریف میکنم
+ به به چقد تاثیر گذار
کوک رفت تو حیات عمارت تا جیهوپ و نامجون رو ببینه
که صدای شلیک از بیرون اومد
رفتم تو حیات که دیدم دونفر سمت کوک تفنگ گرفتن
ماشه رو کشیدن که دویدم کوکو بغل کردم و افتادیم زمین ولی وقتی بلند شدیم اونا نبودن
_ا.ت چرا اونکارو کردی ممکن بود ب.میری!
+من نمیتونستم بزارم اونا اذیتت کنن...
_احمق منم که باید مراقب تو باشم نه تو!!(عربده)
+من..هیق...متاسفم...هیق...هیق...هیق...
بغلم کردو گفت
_هیش لیتل بیبی گریه نکن(آهنگ😐)
+هیق هیق
از دید کوک
شروع کرد به گریه منم براید بغلش کردم و بردمش تو خونه نشوندمش رو مبل و اشکاشو پاک کردم
_خوبی؟چرا تب داری
یهو ول شد تو بغلم و غش کرد
_ا.ت؟
_ا.تتتتت
_ا.تتتتتتتتتت
_ا.ت جواب بدههههههه
بدنش داغ داغ بود...آروم بلندش کردم بردمش بالا و آب سردو باز کردم و گذاشتمش تو وان
+جونگکوکا سرده...(بی جون)
_تحمل کن بیبی خوب میشی
+جونگکوکا...
بوسه آرومی رو لباش گذاشتمو بدنشو شستم بعد رفتم تو اتاق کارم
(شب)
کارم تموم شد و رفتم تو اتاق
با ا.ت مواجه شدم که عین فرشته ها خوابیده بود و متاسفانه حولش باز شده بود...
✩。:•.───── ❁ - ❁ ─────.•:。✩
لعنت بر خماری ☠️💔
ا.ترو گذاشتم توی تختم و لباساشو عوض کردم(منحرف)
(صبح)
+کی لباس منو عوض کردهههههههههههههههههههههههههههههههههه(از بالا جیغ میزنه)
_مننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن(از پایین داد میزنه)
+تو گوه خوردیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
_خفه شووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
+نمیخواممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
بادیگارد کوک:اه چقد جیغ میزنید(خوابالو)
+_دلمون میخواددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد(باهم)
بادیگارد:(دوباره خوابید)
اوکی ولی صدای ا.ت خیلی نازه دارم نمیتونمش!این حس خیلی عجیبه من تاحالا عاشق نشده بودم اما بازم خیلی خوشحال بودم
از دید ا.ت
من فک نمیکردم انقد کوک خوشگل باشههههههه خیلی کیوت و نازه اصلا اون چیزی که فک میکردم نیستتت چشماشششش عرررر دارم دیوونه میشم
از اتاق رفتم بیرون و پشماممم ریخت یه اتاق اونجا اندازه دوتا خونه ما بود
_بیا بشین صبحونه بخور
+اینجا؟
_اهوم
+ودف
_چیه؟
+هیچی
خواستم بشینم که کوک منو نشوند رو پای خودش
+یااا کوک
_کوفت کننننن
+چمسشوسمنم(غذا تو دهنشه نمیتونه حرف بزنه)
_اول بخور بعد حرف بزن چندش!
+عمتهطپطنتط
_گفتم اول بخور!
+باشهژننطن
_ریدم تو این زندگی
+عفت کلام
/ارباب کیم نامجون و جانگ هوسوک اومدن
_اون عوضیا اینجا چی میخوان؟(جیهوپ و نامجون دشمن خونی کوکن و مامان باباشو کش.تن)
+ارباب؟
_اهوم مگه نمیدونی
+نه
_بعدا برات تعریف میکنم
+ به به چقد تاثیر گذار
کوک رفت تو حیات عمارت تا جیهوپ و نامجون رو ببینه
که صدای شلیک از بیرون اومد
رفتم تو حیات که دیدم دونفر سمت کوک تفنگ گرفتن
ماشه رو کشیدن که دویدم کوکو بغل کردم و افتادیم زمین ولی وقتی بلند شدیم اونا نبودن
_ا.ت چرا اونکارو کردی ممکن بود ب.میری!
+من نمیتونستم بزارم اونا اذیتت کنن...
_احمق منم که باید مراقب تو باشم نه تو!!(عربده)
+من..هیق...متاسفم...هیق...هیق...هیق...
بغلم کردو گفت
_هیش لیتل بیبی گریه نکن(آهنگ😐)
+هیق هیق
از دید کوک
شروع کرد به گریه منم براید بغلش کردم و بردمش تو خونه نشوندمش رو مبل و اشکاشو پاک کردم
_خوبی؟چرا تب داری
یهو ول شد تو بغلم و غش کرد
_ا.ت؟
_ا.تتتتت
_ا.تتتتتتتتتت
_ا.ت جواب بدههههههه
بدنش داغ داغ بود...آروم بلندش کردم بردمش بالا و آب سردو باز کردم و گذاشتمش تو وان
+جونگکوکا سرده...(بی جون)
_تحمل کن بیبی خوب میشی
+جونگکوکا...
بوسه آرومی رو لباش گذاشتمو بدنشو شستم بعد رفتم تو اتاق کارم
(شب)
کارم تموم شد و رفتم تو اتاق
با ا.ت مواجه شدم که عین فرشته ها خوابیده بود و متاسفانه حولش باز شده بود...
✩。:•.───── ❁ - ❁ ─────.•:。✩
لعنت بر خماری ☠️💔
۵.۹k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.