فیک هم اتاقی p¹⁸
جیمین : یک کاری نکن همینجا به فاکت بدم *ددی و شیطون
ات : یااااا حالا چرا عصبی میشی ایگوو
جیمین : *خنده
هانول از بیرون اتاق : جیمینننن داری اتو حامله می کنی دوساعتتتتت پدسگگگ *داد
ات از تو اتاق : منحرف عوضی خفه شوووووو *داد
هانول : اصن پسردایی خودمه بیشور بدتش *داد
ات : هانول *اروم و عصبی
هانول : گوه خوردم
ات : بتمرگ *داد
هانول : ات من جیمینو دوس دارم
ات : هر هر بامزه بود
هانول : جدی می...
جیمین : بریم بیرون بیب
هانول : زهرمار و بیب *داد
ات : شات اپ *داد بلند
هانول : خفه شدم *اروم
جیمین : چق خوش میگذره سر من دعوا باشه *😁
هانول و ات همزمان : *نگاه که جرئت داری یکبار دیگه تکرار کن
جیمین : اهممممم
جیمین : خب هانول جان کی تشریف می بری
هانول : هرموقع تو مردی
ات : درد
جیمین : حیحی *میره دستشو می ندازه دور گردن ات که ببین از من طرفداری می کنه
هانول : دلم نمیاد بهت چیزی بگم ، ات با یک پسر بچه ی 3 ساله اوکی شدی تو بزرگ کردنش موفق باشی
پامیشه میره
جیمین : حالا این پسر بچه ی سه ساله می خواد این لیدی سسکی رو به فا.ک بده
ات : خب پسرم بشین سر جات مامان واست غذا بیاره
جیمین دست اتو می کشه و تو یک حرکت اتو رو کاناپه دراز میده و خودش روش خیمه می زنه
جیمین : پسرت ؟
ات : ددی...؟ *شیطون
جیمین با افتخار لب اتو صدا دار می بوسه که یهو
تلفن ات : درینگ درینگ
ات با دستاش به سینه ی جیمین فشار ارومی میاره و از هم جدا میشن
ات : ددی بزار ببینم کیه بعد ادامه میدیم *نفس نفس
جیمین : ای بر پدر مزاحم لعنت اوکی
ات : خنده
*جیمین ویو
دیدیم ات رفت تو گوشیش و بعد 1 مین خشکش زد و بغض کرده بود ، بلند شدم گوشیو ازش گرفتم که با چیزی که دیدم خشکم زد...
^ادامه دارد...^
ات : یااااا حالا چرا عصبی میشی ایگوو
جیمین : *خنده
هانول از بیرون اتاق : جیمینننن داری اتو حامله می کنی دوساعتتتتت پدسگگگ *داد
ات از تو اتاق : منحرف عوضی خفه شوووووو *داد
هانول : اصن پسردایی خودمه بیشور بدتش *داد
ات : هانول *اروم و عصبی
هانول : گوه خوردم
ات : بتمرگ *داد
هانول : ات من جیمینو دوس دارم
ات : هر هر بامزه بود
هانول : جدی می...
جیمین : بریم بیرون بیب
هانول : زهرمار و بیب *داد
ات : شات اپ *داد بلند
هانول : خفه شدم *اروم
جیمین : چق خوش میگذره سر من دعوا باشه *😁
هانول و ات همزمان : *نگاه که جرئت داری یکبار دیگه تکرار کن
جیمین : اهممممم
جیمین : خب هانول جان کی تشریف می بری
هانول : هرموقع تو مردی
ات : درد
جیمین : حیحی *میره دستشو می ندازه دور گردن ات که ببین از من طرفداری می کنه
هانول : دلم نمیاد بهت چیزی بگم ، ات با یک پسر بچه ی 3 ساله اوکی شدی تو بزرگ کردنش موفق باشی
پامیشه میره
جیمین : حالا این پسر بچه ی سه ساله می خواد این لیدی سسکی رو به فا.ک بده
ات : خب پسرم بشین سر جات مامان واست غذا بیاره
جیمین دست اتو می کشه و تو یک حرکت اتو رو کاناپه دراز میده و خودش روش خیمه می زنه
جیمین : پسرت ؟
ات : ددی...؟ *شیطون
جیمین با افتخار لب اتو صدا دار می بوسه که یهو
تلفن ات : درینگ درینگ
ات با دستاش به سینه ی جیمین فشار ارومی میاره و از هم جدا میشن
ات : ددی بزار ببینم کیه بعد ادامه میدیم *نفس نفس
جیمین : ای بر پدر مزاحم لعنت اوکی
ات : خنده
*جیمین ویو
دیدیم ات رفت تو گوشیش و بعد 1 مین خشکش زد و بغض کرده بود ، بلند شدم گوشیو ازش گرفتم که با چیزی که دیدم خشکم زد...
^ادامه دارد...^
۱۳.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.