اسم رمان:عشق ممنوعه
اسم رمان:عشق ممنوعه
پارت ۱۳
رفتم حیاط درو باز کردم سرمو بردم بیرون دیدم هیچکی نیست درو آروم بستم بدو بدو رفتم که یهو یه دستمالی روی دهنم گرفته شد سعی داشتم دستمالو بکشم عقب ولی زور اون زیاد بود و سیاهی مطلق........
از زبان جونکوک:
مصاحبه تموم شد رفتیم خونه بچه ها رفتن خونه منم ماشینو پارک کردم که یهو صدای داد جیمین اومد گفت:جونکوک،بدو بدو رفتم گفتم:چیشده گفت:آوا...آوا،رفتم خونه بدو بدو گفتم:آوا آوا (با داد)کجایی بیا قایم موشک بازی نکن،دیدم صداش نمیاد جیهوب گفت:نکنه...نکنه فرار کرده باشه،داد زدم:وای بدبخت شدیم گفتم:جیمین هکرا رو بیار و بگو تحقیق کنن تهیونگ تو ببین کی توی پارتی با آوا لاس میزده ،که یهو نامجون گفت:
جونکوک یکی به آوا گفته بود ما مافیاییم نکنه کار اون باشه،گفتم:نمیدونم اون باید موقع فرارش جایی رفته باشه همه رفتیم برای پیدا کردنش داشتم دوربین رو چک میکردم که متوجه ی یه چیز عجیب شدم
و بعد گوشیم زنگ خورد..........
از زبان آوا:
چشمامو باز کردم یکم به اطراف نگاه کردم دیدم صدای یه پسره آشناست گفت:به هوش اومدی؟
پارت ۱۳
رفتم حیاط درو باز کردم سرمو بردم بیرون دیدم هیچکی نیست درو آروم بستم بدو بدو رفتم که یهو یه دستمالی روی دهنم گرفته شد سعی داشتم دستمالو بکشم عقب ولی زور اون زیاد بود و سیاهی مطلق........
از زبان جونکوک:
مصاحبه تموم شد رفتیم خونه بچه ها رفتن خونه منم ماشینو پارک کردم که یهو صدای داد جیمین اومد گفت:جونکوک،بدو بدو رفتم گفتم:چیشده گفت:آوا...آوا،رفتم خونه بدو بدو گفتم:آوا آوا (با داد)کجایی بیا قایم موشک بازی نکن،دیدم صداش نمیاد جیهوب گفت:نکنه...نکنه فرار کرده باشه،داد زدم:وای بدبخت شدیم گفتم:جیمین هکرا رو بیار و بگو تحقیق کنن تهیونگ تو ببین کی توی پارتی با آوا لاس میزده ،که یهو نامجون گفت:
جونکوک یکی به آوا گفته بود ما مافیاییم نکنه کار اون باشه،گفتم:نمیدونم اون باید موقع فرارش جایی رفته باشه همه رفتیم برای پیدا کردنش داشتم دوربین رو چک میکردم که متوجه ی یه چیز عجیب شدم
و بعد گوشیم زنگ خورد..........
از زبان آوا:
چشمامو باز کردم یکم به اطراف نگاه کردم دیدم صدای یه پسره آشناست گفت:به هوش اومدی؟
۱۰.۳k
۱۵ دی ۱۴۰۲