ادامه ی پارت......
ادامه ی پارت......
پارت۱۴
اومد جلو شناختمش این همون پسرس که تو پارتی بهم گفت پسرا مافیان،گفت:میدونستی تو از همون اول مال من بودی؟ ،از اول حس خوبی بهش نداشتم همیشه ازش بدم میومد
گفتم:درست حرف بزن تو کی باشی که.......
ادامه حرفم قطع شد چون یقه ی پیرهنم گرفت کشید سمت خودش گفتم:ولم کن آشغال عوضی،گفت:تو مال منی نه اون کثافتتتتت،منظورش از کثافت کی بود؟
گفتم:منظورت از کثافت کیههه (مثل خودش با داد) گفت:هه همون جونکوک ح*ر*و*م*ل*م*ه ، گفتم:حرف دهنتو بفهم
که یهو خوابوند در گوشم گفتم:روانی به چه حقی دستتو روم بلند میکنی حیوان،گفت:به حقی که خودم میدونم دارم ، گفتم:هر چقدر از جونکوک بدمم بیاد بازم مهم نیس چون...چون دوسش دارم،بااین حرفم سگ شدو رفت باخودم فکر کردم ای کاش فرار نمی کردم پیش پسرا میموندم چقدر احمقم
اونا گفتن هیچوقت برای من ترسناک نیستن ولی من ازشون میترسیدم چقدر اسکولم دلم دلم واسه جونکوک تنگ شد وای خدا یه حسایی توی قلبم تغییر کرده مثلا دیگه از جونکوک متنفر نیستم بلکه دوست دارم همیشه پیشم باشه داشتم همینجوری فکر میکردم که یهو صدا اومد سرمو بلند کردم
دیدم همون پسرس داره با گوشیش ور میره
گفتم:هوی پسره ،گفت:اسمم سیاوشه،گفتم:
هرچی ميگما نمیخوای ولم کنی برم؟
گفت:هه تازه پیدات کردم ،گفتم:سعی نکن چون جونکوک پیدام میکنه اون موقعه شاید کشتت،خندید گفت:راستی میخوام زنگ بزنم
بهش ولی قبلش،اومد نزدیک محکم چونه مو
گرفت و بعد لبم ب*و*س*ی*د سعی داشتم
سرمو عقب بکشم ولی محکم نگه داشته بود
همین که رفت عقب یه تف انداختم صورتش.....
پارت۱۴
اومد جلو شناختمش این همون پسرس که تو پارتی بهم گفت پسرا مافیان،گفت:میدونستی تو از همون اول مال من بودی؟ ،از اول حس خوبی بهش نداشتم همیشه ازش بدم میومد
گفتم:درست حرف بزن تو کی باشی که.......
ادامه حرفم قطع شد چون یقه ی پیرهنم گرفت کشید سمت خودش گفتم:ولم کن آشغال عوضی،گفت:تو مال منی نه اون کثافتتتتت،منظورش از کثافت کی بود؟
گفتم:منظورت از کثافت کیههه (مثل خودش با داد) گفت:هه همون جونکوک ح*ر*و*م*ل*م*ه ، گفتم:حرف دهنتو بفهم
که یهو خوابوند در گوشم گفتم:روانی به چه حقی دستتو روم بلند میکنی حیوان،گفت:به حقی که خودم میدونم دارم ، گفتم:هر چقدر از جونکوک بدمم بیاد بازم مهم نیس چون...چون دوسش دارم،بااین حرفم سگ شدو رفت باخودم فکر کردم ای کاش فرار نمی کردم پیش پسرا میموندم چقدر احمقم
اونا گفتن هیچوقت برای من ترسناک نیستن ولی من ازشون میترسیدم چقدر اسکولم دلم دلم واسه جونکوک تنگ شد وای خدا یه حسایی توی قلبم تغییر کرده مثلا دیگه از جونکوک متنفر نیستم بلکه دوست دارم همیشه پیشم باشه داشتم همینجوری فکر میکردم که یهو صدا اومد سرمو بلند کردم
دیدم همون پسرس داره با گوشیش ور میره
گفتم:هوی پسره ،گفت:اسمم سیاوشه،گفتم:
هرچی ميگما نمیخوای ولم کنی برم؟
گفت:هه تازه پیدات کردم ،گفتم:سعی نکن چون جونکوک پیدام میکنه اون موقعه شاید کشتت،خندید گفت:راستی میخوام زنگ بزنم
بهش ولی قبلش،اومد نزدیک محکم چونه مو
گرفت و بعد لبم ب*و*س*ی*د سعی داشتم
سرمو عقب بکشم ولی محکم نگه داشته بود
همین که رفت عقب یه تف انداختم صورتش.....
۴.۵k
۱۵ دی ۱۴۰۲