دلهره
# دلهره
part 66
_ اما ...
_ نوئل لطفا بخاطر من امروز یکم بیشتر بمون
ویو نوئل
با حرفش توی فکر فرو رفتم حتما مامانم الا چندبار بهم زنگ میزنه چون خیلی وقته از خونه زدم بیرون و گفتم که بعد از خرید زود برمیگردم خونه
اما الانم نمی تونم اینجوری خواهش تهیونگ رو زمین بزنم
یعدا به مامانم زنگ میزنم و میگم که دیر تر میام همونجور که توی بغلش بودم اروم خودمو ازش فاصله دادم و به چشماش نگاه کردم
_ باشه بیشتر میمونم
با موافقتم لبخندی زد و دوباره منو توی بغلش کشید
بعد از چند لحظه اروم لب زدم
_ تا کی میخوای اینجوری منو بغل کنیم
اروم منو از بغلش کشید بیرون
مبگو ببینم چیکار کنیم
_ تو گفتی میری دانشگاه ولی نگفتی دقیقا چه رشته ای هستی
_ یعنی متوجه نشدی تو تاحالا چند بار اومدی اونجا بعد نمیدونی چه دانشگاهیه
_ راست میگیا تا حالا هیچ وقت دقت نکردم حالا بگو
_مدیریت میخونم البته خودم دوست داشتم مهندسی کامپیوتر بخونم ولی خب نشد اما مدیریتم رشته ی بدی نیست
تو چی
_من هیچ وقت به رشته ای که دوست دارم فکر نکردم
همیشه بخاطر مامانم مجبور بودم توی کل درسا خوب باشم و همشونو یکسان باشم و خوب هیچ وقت نشد ببینم واقعا چه رشته ای رو دوست دارم
_ ولش کن سوال چرتی پرسیدم نمیخوای ایده بدی چیکار کنیم
_ تو گفتی اینجا بمونم خودت ایده بده
_ پس ایده با من بیا پایین دنبالم
_ نمیدونم چه فکری زد تو سرت ولی امید وارم سرگرم کننده باشه
دنبالش راه افتادم و رفتیم پایین
_ میخوای چیکار کنیم
_ بیا تو این اتاق دنبالم
وارد اتاق شدم
یه اتاق پر از عکس بود پر از البم و پر لز چیز های قدیمی
_ اینجا کجاست دیگه
_ اینجا اتاق خاطراتمه خاطرات با ارزشم رو همیشه نگه میداشتم وقتی اومدم سئول همه اینا رو با خودم اوردم
اینا رو مثل یه گنج نگه داری میکردم حتی تمام عکس های بچگینو توی یه البم نگه داشتم میخوای ببینیشون
_ معلومه چرا که نخوام ببینم بچگیتم مثل الانت جذاب بودی یا نه
با حرفم خنده ای کرد و به طرف یکی از البم های گوشه ی قفسه رفت و اوردش
_ این البم از کل عکسای بچگیمه
ازش برداشتم و شروع به نگاه کردن عکسا کردم
پر از عکس بود توی بچگی خیلی بانمک بود
نگاهی به چهرش و نگاهی به چهره ی بچگیش کردم
همون بود فقط الا بالغ تر شده بود
_ خوشگل بودم
_ اره
داشتم دونه دونه عکساش رو ورق میزدم
اخرین عکس البوم عکس از فارغ تحصیلی مدرسش بود
البوم رو بستم و کنار گذاشتم
وقتی به اطراف نگاه کردم خبری از تهیونگ نبود
یعنی لینقدر غرق در عکساش بودم که متوجه ی رفتنش نشدم
باز نگاهی به اطراف کردم هنوز یه عالمه البوم کوچیک تا بزرگ توی اتاق بود یعنی توی بقیه ی البوم ها از کی عکسه
part 66
_ اما ...
_ نوئل لطفا بخاطر من امروز یکم بیشتر بمون
ویو نوئل
با حرفش توی فکر فرو رفتم حتما مامانم الا چندبار بهم زنگ میزنه چون خیلی وقته از خونه زدم بیرون و گفتم که بعد از خرید زود برمیگردم خونه
اما الانم نمی تونم اینجوری خواهش تهیونگ رو زمین بزنم
یعدا به مامانم زنگ میزنم و میگم که دیر تر میام همونجور که توی بغلش بودم اروم خودمو ازش فاصله دادم و به چشماش نگاه کردم
_ باشه بیشتر میمونم
با موافقتم لبخندی زد و دوباره منو توی بغلش کشید
بعد از چند لحظه اروم لب زدم
_ تا کی میخوای اینجوری منو بغل کنیم
اروم منو از بغلش کشید بیرون
مبگو ببینم چیکار کنیم
_ تو گفتی میری دانشگاه ولی نگفتی دقیقا چه رشته ای هستی
_ یعنی متوجه نشدی تو تاحالا چند بار اومدی اونجا بعد نمیدونی چه دانشگاهیه
_ راست میگیا تا حالا هیچ وقت دقت نکردم حالا بگو
_مدیریت میخونم البته خودم دوست داشتم مهندسی کامپیوتر بخونم ولی خب نشد اما مدیریتم رشته ی بدی نیست
تو چی
_من هیچ وقت به رشته ای که دوست دارم فکر نکردم
همیشه بخاطر مامانم مجبور بودم توی کل درسا خوب باشم و همشونو یکسان باشم و خوب هیچ وقت نشد ببینم واقعا چه رشته ای رو دوست دارم
_ ولش کن سوال چرتی پرسیدم نمیخوای ایده بدی چیکار کنیم
_ تو گفتی اینجا بمونم خودت ایده بده
_ پس ایده با من بیا پایین دنبالم
_ نمیدونم چه فکری زد تو سرت ولی امید وارم سرگرم کننده باشه
دنبالش راه افتادم و رفتیم پایین
_ میخوای چیکار کنیم
_ بیا تو این اتاق دنبالم
وارد اتاق شدم
یه اتاق پر از عکس بود پر از البم و پر لز چیز های قدیمی
_ اینجا کجاست دیگه
_ اینجا اتاق خاطراتمه خاطرات با ارزشم رو همیشه نگه میداشتم وقتی اومدم سئول همه اینا رو با خودم اوردم
اینا رو مثل یه گنج نگه داری میکردم حتی تمام عکس های بچگینو توی یه البم نگه داشتم میخوای ببینیشون
_ معلومه چرا که نخوام ببینم بچگیتم مثل الانت جذاب بودی یا نه
با حرفم خنده ای کرد و به طرف یکی از البم های گوشه ی قفسه رفت و اوردش
_ این البم از کل عکسای بچگیمه
ازش برداشتم و شروع به نگاه کردن عکسا کردم
پر از عکس بود توی بچگی خیلی بانمک بود
نگاهی به چهرش و نگاهی به چهره ی بچگیش کردم
همون بود فقط الا بالغ تر شده بود
_ خوشگل بودم
_ اره
داشتم دونه دونه عکساش رو ورق میزدم
اخرین عکس البوم عکس از فارغ تحصیلی مدرسش بود
البوم رو بستم و کنار گذاشتم
وقتی به اطراف نگاه کردم خبری از تهیونگ نبود
یعنی لینقدر غرق در عکساش بودم که متوجه ی رفتنش نشدم
باز نگاهی به اطراف کردم هنوز یه عالمه البوم کوچیک تا بزرگ توی اتاق بود یعنی توی بقیه ی البوم ها از کی عکسه
۶.۳k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.