My daddy😈🍷
My daddy😈🍷
Part:⁴
جیمین:عهه خوبه پس میتونی تحملش کنی
ا/ت:(ترسیده و با بغض)للطفا ببهم کاری نداشته باش
جیمین بدون اینکه به حرفای ا/ت گوش بده از اتاق میاد بیرون و ا/ت رو تخت میشینه و گریه میکنه
ویو ا/ت:حدودا نیم ساعت از اینکه اون پسره رفت بیرون میگذشت و همچنان در حال گریه بودم که در باز شد و به آجوما اومد تو اتاق
آجوما:دخترم ارباب گفتن بگم بیاین پایین غذا آمادست
ا/ت:باشه(ناراحت)
ا/ت: عاا میتونم آجوما صداتون کنم؟!
آجوما:حتما همه اینجا منو آجوما صدا میکنن(:
ا/ت:آجوما یه سوال ازتون داشتم
آجوما:بگو دخترم
ا/ت:میشه در مورد ارباب بهم بگین اون اون ترسناکه
آجوما:(خنده)برعکس اون مثل یه موچی کیوته البته تا وقتی که عصبیش نکنی و رو مخش نری
ا/ت:اگه از قوانینی که گذاشته سرپیچی کنیم چی میشه؟!
آجوما: تنبیه خیلی بدی در انتظارت میشینه
حالا چه قوانینی برات گذاشته
ا/ت قوانین رو به آجونا میگه و آجوما در جواب بهش میگه که
آجوما:این قوانین کم تر از قوانینی هست که برای ما گذاشته
ا/ت:مگه قوانین شما چیه؟!
آجوما:امم خب
حرف آجوما نصفه موند چون که یکی از خدمت کار ها اومد و گفت
خدمتکاره:آجوما ارباب گفت یه صدا کردن اینقدر وقت تلف کردن نداره و از دستت تون عصبیه
آجوما:باشه الان میام
ویو ا/ت:آجوما با خدمت کاره رفت پایین و بهم گفت که سری برم پایین تا ارباب عصبی نشده ولی من حتی اسمش هم نمیدونم
رفتم پایین که دیدم پشت یه میز بزرگ که روش غذا هست نشسته و با دیدن من عصبی نگام کرد و گفت
جیمین:دیر کردی
ا/ت:ببخشید ارباب
جیمین:نیازی نیست منو ارباب صدا کنی
ا/ت:پس چی صداتون کنم؟!
جیمین: ددی
ا/ت:(تو ذهنش)همین طوری ازش ترسیده بودم و گفت که ددی صداش کنم بیشتر ترسیدم
جیمین:لال شدی
ا/ت:عاا ببخشید ددی
ا/ت ویو: خاستم بشینم که گفت اونجا نه بهش نگاه کردم که به پاش اشاره کرد گفت اینجا
ترسیده بودم خیلی ترسیده بودم ولی مجبور بودم
رفتم و روی پاش نشستم و اون بهم غذا میداد
ادامه دارد خماریییی
شرط:²⁰ لایک
⁹⁰
Part:⁴
جیمین:عهه خوبه پس میتونی تحملش کنی
ا/ت:(ترسیده و با بغض)للطفا ببهم کاری نداشته باش
جیمین بدون اینکه به حرفای ا/ت گوش بده از اتاق میاد بیرون و ا/ت رو تخت میشینه و گریه میکنه
ویو ا/ت:حدودا نیم ساعت از اینکه اون پسره رفت بیرون میگذشت و همچنان در حال گریه بودم که در باز شد و به آجوما اومد تو اتاق
آجوما:دخترم ارباب گفتن بگم بیاین پایین غذا آمادست
ا/ت:باشه(ناراحت)
ا/ت: عاا میتونم آجوما صداتون کنم؟!
آجوما:حتما همه اینجا منو آجوما صدا میکنن(:
ا/ت:آجوما یه سوال ازتون داشتم
آجوما:بگو دخترم
ا/ت:میشه در مورد ارباب بهم بگین اون اون ترسناکه
آجوما:(خنده)برعکس اون مثل یه موچی کیوته البته تا وقتی که عصبیش نکنی و رو مخش نری
ا/ت:اگه از قوانینی که گذاشته سرپیچی کنیم چی میشه؟!
آجوما: تنبیه خیلی بدی در انتظارت میشینه
حالا چه قوانینی برات گذاشته
ا/ت قوانین رو به آجونا میگه و آجوما در جواب بهش میگه که
آجوما:این قوانین کم تر از قوانینی هست که برای ما گذاشته
ا/ت:مگه قوانین شما چیه؟!
آجوما:امم خب
حرف آجوما نصفه موند چون که یکی از خدمت کار ها اومد و گفت
خدمتکاره:آجوما ارباب گفت یه صدا کردن اینقدر وقت تلف کردن نداره و از دستت تون عصبیه
آجوما:باشه الان میام
ویو ا/ت:آجوما با خدمت کاره رفت پایین و بهم گفت که سری برم پایین تا ارباب عصبی نشده ولی من حتی اسمش هم نمیدونم
رفتم پایین که دیدم پشت یه میز بزرگ که روش غذا هست نشسته و با دیدن من عصبی نگام کرد و گفت
جیمین:دیر کردی
ا/ت:ببخشید ارباب
جیمین:نیازی نیست منو ارباب صدا کنی
ا/ت:پس چی صداتون کنم؟!
جیمین: ددی
ا/ت:(تو ذهنش)همین طوری ازش ترسیده بودم و گفت که ددی صداش کنم بیشتر ترسیدم
جیمین:لال شدی
ا/ت:عاا ببخشید ددی
ا/ت ویو: خاستم بشینم که گفت اونجا نه بهش نگاه کردم که به پاش اشاره کرد گفت اینجا
ترسیده بودم خیلی ترسیده بودم ولی مجبور بودم
رفتم و روی پاش نشستم و اون بهم غذا میداد
ادامه دارد خماریییی
شرط:²⁰ لایک
⁹⁰
۵.۸k
۰۸ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.