چندپارتی تهیونگ
وقتی ایدلید و توی سفر اکس سابقت هم اتاقیت میشه
p8
ته ویو
تو این یک هفته فهمیدم ا.ت دیگه مال من نیست و میخوام امشب خودمو راحت کنم و برای اخرین بار عشقم رو بهش ابراز کنم
ا.ت امد تو اتاق و دید که ته یه گوشه نشسته و به یجا خیره شده ...سعی کرد کاری نکنه اما اون چهره عشقش بود و حالا بخاطرش داشت درد میکشید...تو دو روز گذشته چند بار خواسته بود که بهش بگه اما ته انگار ا.تی وجود نداره از کنارش رد میشد و نیم نگاهی ام نمیانداخت
کنارش نشست
ا.ت:خوبی تهیونگ
ته:ساعت چنده
ا.ت:عومم ۱۰ شب
تهیونگ:پس وقتش شده
ا.ت:وقت چی
تهیونگ:ا.ت من عاشقتم ولی تو نیستی...مدام تو فکرتم ولی تو منو نمیبینی...بسمه...میخوام امشب برای همیییییشه ترکت کنم تا راحت راحت زندگی کنی
ا.ت:چی میگی تو میخوای چیکار کنی
تهیونگ:خودکشی
ا.ت:چرا میخوای اینکار رو بکنی ....به...به فکر خودت باش به فکر اعضا باش
تهیونگ:نگران نباش همه منو فراموش میکنن
ا.ت:من نمیکنم....من...عاشقتم
تهیونگ:جلو چشمم کوک رو بوسیدی همش کنارشی...بهش عشق میدی...ولی من چی ها مگه من چیکار کردم(داد)
ا.ت:لعنتی نمیبینی همش جلوت انجام میدم....بخاطر اینه که شاید امدی بگی مال منی شاید بیای بگی بیا برگردیم ...من فقط میخواستم اذیتت کنم (گریه)
تهیونگ:میخوای باور کنم که بهم خیانت نکردی و دوستم داری؟(گریه)
ا.ت با شناختی که داشت میدونست به این راحتی ها راضی نمیشه و پاشد شناسنامه کوک و خودش رو آورد و سر تهیونگ که پایین بود رو به سمت خودش چرخوند ... داشت گریه میکرد
ا.ت:اینو نگا ....من و کوک برادر خواهریم....نگا اسم پدر یکیه ولی دوتا مادره
تهیونگ که انگار براش یه معما بود شناسنامه رو گرفت و با تعجب بهش نگا کرد اما یهو زد زیر خنده
تهیونگ:تو با برادر ناتنیت وارد رابطه شدی ...حتی بوسیدیش
ا.ت:ساکت شو....من با کوک رابطه نداشتم و بوسیدن اون چیزی بود که از کودکی انجام میدادیم پس برامون مهم نبود
ا.ت سر تهیونگ رو گرفت و لباش رو طولانی بوسید و انگار تهیونگ مسخ شده بود براش مکان و زمان مهم نبود فقط خوشحال بود که معشوقه اش مال اونه
تهیونگ:باید چیکار کنم(خنده)
ا.ت:بگرد پیشم
تهیونگ:ممنونم که هستی (بوسید)
ا.ت:ولی من منظورم اینه که یکبار دیگه منو مال خودت کن ....بزار باهم باشیم(کیوت)
تهیونگ:خانم کوچولو شما میدونید چقدر منو خراب کردی؟من هنوز هم ناراحتم ازت که این هفته منو کشتی
ا.ت:ببخشید دیگه تکرار نمیشه(فوق کیوتتت)
تهیونگ:میگیرم میچلونمتا
ا.ت:گفتمممم من یچیز دیگه میخوام(نگاه شیطون)
تهیونگ:خب به یه شرط
ا.ت:چه شرطی
تهیونگ:دیگه تا اخر عمرم نبینم که با کوک به هر منظور کیس بری کسی غیر از من حق نداره بهت دست بزنه
ا.ت:کوک بهم دست نزده ولی چون عشقم میخواد ارزومو براورده کنه چشم
ته اروم دستش...
#سناریو
#تکپارتی
p8
ته ویو
تو این یک هفته فهمیدم ا.ت دیگه مال من نیست و میخوام امشب خودمو راحت کنم و برای اخرین بار عشقم رو بهش ابراز کنم
ا.ت امد تو اتاق و دید که ته یه گوشه نشسته و به یجا خیره شده ...سعی کرد کاری نکنه اما اون چهره عشقش بود و حالا بخاطرش داشت درد میکشید...تو دو روز گذشته چند بار خواسته بود که بهش بگه اما ته انگار ا.تی وجود نداره از کنارش رد میشد و نیم نگاهی ام نمیانداخت
کنارش نشست
ا.ت:خوبی تهیونگ
ته:ساعت چنده
ا.ت:عومم ۱۰ شب
تهیونگ:پس وقتش شده
ا.ت:وقت چی
تهیونگ:ا.ت من عاشقتم ولی تو نیستی...مدام تو فکرتم ولی تو منو نمیبینی...بسمه...میخوام امشب برای همیییییشه ترکت کنم تا راحت راحت زندگی کنی
ا.ت:چی میگی تو میخوای چیکار کنی
تهیونگ:خودکشی
ا.ت:چرا میخوای اینکار رو بکنی ....به...به فکر خودت باش به فکر اعضا باش
تهیونگ:نگران نباش همه منو فراموش میکنن
ا.ت:من نمیکنم....من...عاشقتم
تهیونگ:جلو چشمم کوک رو بوسیدی همش کنارشی...بهش عشق میدی...ولی من چی ها مگه من چیکار کردم(داد)
ا.ت:لعنتی نمیبینی همش جلوت انجام میدم....بخاطر اینه که شاید امدی بگی مال منی شاید بیای بگی بیا برگردیم ...من فقط میخواستم اذیتت کنم (گریه)
تهیونگ:میخوای باور کنم که بهم خیانت نکردی و دوستم داری؟(گریه)
ا.ت با شناختی که داشت میدونست به این راحتی ها راضی نمیشه و پاشد شناسنامه کوک و خودش رو آورد و سر تهیونگ که پایین بود رو به سمت خودش چرخوند ... داشت گریه میکرد
ا.ت:اینو نگا ....من و کوک برادر خواهریم....نگا اسم پدر یکیه ولی دوتا مادره
تهیونگ که انگار براش یه معما بود شناسنامه رو گرفت و با تعجب بهش نگا کرد اما یهو زد زیر خنده
تهیونگ:تو با برادر ناتنیت وارد رابطه شدی ...حتی بوسیدیش
ا.ت:ساکت شو....من با کوک رابطه نداشتم و بوسیدن اون چیزی بود که از کودکی انجام میدادیم پس برامون مهم نبود
ا.ت سر تهیونگ رو گرفت و لباش رو طولانی بوسید و انگار تهیونگ مسخ شده بود براش مکان و زمان مهم نبود فقط خوشحال بود که معشوقه اش مال اونه
تهیونگ:باید چیکار کنم(خنده)
ا.ت:بگرد پیشم
تهیونگ:ممنونم که هستی (بوسید)
ا.ت:ولی من منظورم اینه که یکبار دیگه منو مال خودت کن ....بزار باهم باشیم(کیوت)
تهیونگ:خانم کوچولو شما میدونید چقدر منو خراب کردی؟من هنوز هم ناراحتم ازت که این هفته منو کشتی
ا.ت:ببخشید دیگه تکرار نمیشه(فوق کیوتتت)
تهیونگ:میگیرم میچلونمتا
ا.ت:گفتمممم من یچیز دیگه میخوام(نگاه شیطون)
تهیونگ:خب به یه شرط
ا.ت:چه شرطی
تهیونگ:دیگه تا اخر عمرم نبینم که با کوک به هر منظور کیس بری کسی غیر از من حق نداره بهت دست بزنه
ا.ت:کوک بهم دست نزده ولی چون عشقم میخواد ارزومو براورده کنه چشم
ته اروم دستش...
#سناریو
#تکپارتی
۱۰.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.