فیک( عشق) پارت ۲۶
فیک( عشق) پارت ۲۶
ا.ت ویو
ک حرفم با اومدن نامو به سمتم قطع شد...........اومد و یه سیلی خیلی محکم زد............
نامو: کافیه......فهمیدی.......
ا.ت: کافیه.......ها......اما واسه من کافی نبود....نه....
نامو: خودتو با ما مقایسه نکن...تو فقیری.....
ا.ت: آره فقیرم اما شبیه شما نیستم........
خاست دوباره بزنتم ک دستش رو هوا موند.....
جیمین بود...مانع نامو شده بود....
نامو: ولم کن....
جیمین: نمیکنم.........اول خودت و آروم کن....بعدش ....
نامو: من آرومم...الان ولم کن......
جیمین ولش کرد............
جیمین: تو اینارو از کجا فهمیدی.....
ا.ت: مهمه باید بگم.....
لارا: آره...باید بگی.......
ا.ت: زمانیکه شما مشغول اذیت کردن من بودید من تلاش داشتم تا بیشتر با شما آشنا شم........
نامو: به تنهایی ..
ا.ت: آره......
نامو: فک نکنم به تنهایی تونسته باشی.....اینقد اطلاعات درمورد زندگی ما پیدا کنی......
ا.ت: تو فک کنی نکنی...مهم نیست.......
جیمین: خب....چه شد....الان ک فهمیدی چیزی عوض شد...
ا.ت: عوض نشد...اما ما میتونیم عوضش کنیم....
هینا: میخای عوضش کنی...با چی......
ا.ت: بهتون کمک میکنم....
هانول: کمک میکنی و ازمون پول میخای....
ا.ت: اینکارو واسه پول نمیکنم.....فقط ازتون میخام دیگه اذیتم نکنین.......
لارا: مگه میتونی.....
ا.ت: آره.......
نامو: خب میشنوم...میخای چجوری کمکمون کنی......
ا.ت: جیمین....میدونی چرا بابات میخاد از مامانت جدا شه...چون دیگه مامانت مث قبل نیست....رفتارش عوض شده...کاری کرده ک بابات از مامانت دل سرد شده....پس باید کاری کنیم ک مامانت مث قبل بشه....
نامو و لارا...من میدونم همو چقد دوس دارین......و اینکه لارا اگه عشق عشق واقعی باشه...پس نیاز نیس ک باید پولدار باشی..تا بیتونی عاشق شی.....
هینا...توهم شبیه من فقیری و با بورس تو مدرسه درس میخونی........بازم مهم نیست...چون اینکه تلاش میکنی و نامید نمیشی...واست همه چیه....
هانول..تو درسات بهت کمک میکنم...تا بیتونی امتحان و به بهترین شکل بگذرونی و کاری کنی ک بابات بهت افتخار کنه.....
اگه بخاین میتونم به همتون کمک کنم....
لارا سمتم اومد....واقعا با حرفش تعجب کردم...
لارا: من میخام بهم کمک کنی....
هانول: منم میخام تو درسام بهم کمک کنی...
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
لایک ۲۵
کامنت ۴۵
ا.ت ویو
ک حرفم با اومدن نامو به سمتم قطع شد...........اومد و یه سیلی خیلی محکم زد............
نامو: کافیه......فهمیدی.......
ا.ت: کافیه.......ها......اما واسه من کافی نبود....نه....
نامو: خودتو با ما مقایسه نکن...تو فقیری.....
ا.ت: آره فقیرم اما شبیه شما نیستم........
خاست دوباره بزنتم ک دستش رو هوا موند.....
جیمین بود...مانع نامو شده بود....
نامو: ولم کن....
جیمین: نمیکنم.........اول خودت و آروم کن....بعدش ....
نامو: من آرومم...الان ولم کن......
جیمین ولش کرد............
جیمین: تو اینارو از کجا فهمیدی.....
ا.ت: مهمه باید بگم.....
لارا: آره...باید بگی.......
ا.ت: زمانیکه شما مشغول اذیت کردن من بودید من تلاش داشتم تا بیشتر با شما آشنا شم........
نامو: به تنهایی ..
ا.ت: آره......
نامو: فک نکنم به تنهایی تونسته باشی.....اینقد اطلاعات درمورد زندگی ما پیدا کنی......
ا.ت: تو فک کنی نکنی...مهم نیست.......
جیمین: خب....چه شد....الان ک فهمیدی چیزی عوض شد...
ا.ت: عوض نشد...اما ما میتونیم عوضش کنیم....
هینا: میخای عوضش کنی...با چی......
ا.ت: بهتون کمک میکنم....
هانول: کمک میکنی و ازمون پول میخای....
ا.ت: اینکارو واسه پول نمیکنم.....فقط ازتون میخام دیگه اذیتم نکنین.......
لارا: مگه میتونی.....
ا.ت: آره.......
نامو: خب میشنوم...میخای چجوری کمکمون کنی......
ا.ت: جیمین....میدونی چرا بابات میخاد از مامانت جدا شه...چون دیگه مامانت مث قبل نیست....رفتارش عوض شده...کاری کرده ک بابات از مامانت دل سرد شده....پس باید کاری کنیم ک مامانت مث قبل بشه....
نامو و لارا...من میدونم همو چقد دوس دارین......و اینکه لارا اگه عشق عشق واقعی باشه...پس نیاز نیس ک باید پولدار باشی..تا بیتونی عاشق شی.....
هینا...توهم شبیه من فقیری و با بورس تو مدرسه درس میخونی........بازم مهم نیست...چون اینکه تلاش میکنی و نامید نمیشی...واست همه چیه....
هانول..تو درسات بهت کمک میکنم...تا بیتونی امتحان و به بهترین شکل بگذرونی و کاری کنی ک بابات بهت افتخار کنه.....
اگه بخاین میتونم به همتون کمک کنم....
لارا سمتم اومد....واقعا با حرفش تعجب کردم...
لارا: من میخام بهم کمک کنی....
هانول: منم میخام تو درسام بهم کمک کنی...
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
لایک ۲۵
کامنت ۴۵
۱۳.۶k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲